ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نمک و آب
روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
سلف سرویس !!
"امت فاکس" نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی
در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت.
او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست
اما کسی به او توجه نمیکرد.
از همه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند.
پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بود پرسید:
من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛
چرا پیشخدمت به من توجه نمیکند،
درحالی که همه مشغول خوردن هستند
و من درانتظار نشسته ام؟
مرد پاسخ داد:
اینجا "سلف سرویس"است؛
به انتهای رستوران بروید هرچه میخواهید درسینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.
"امت فاکس" بعدها دراین خصوص نوشت:
"احساس حماقت میکردم؛
وقتی غذا را روی میزگذاشتم ناگهان به ذهنم رسید
که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.
همه نوع رخداد ،فرصت،موقعیت،شادی و غم
در برابر ما قرار دارد.
درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!
ولی بذهنمان نمیرسداز جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است وبرداریم!!
"جایی که کودکان میخوابند" نام مجموعهای است که جیمز مولیسون، عکاس حرفهای، با جمعآوری عکسهای کودکانی از اقصی نقاط دنیا و تصویر رختخوابشان، آن را پدید آورده است. پشت نمای رختخواب هر یک از این کودکان داستانی نهفته است. داستانی از فقر و غنا. یکی مثل بِلال بُزچران است و شب لای بزها میخوابد، یکی دیگر مثل کایا با لباس گل گُلی، برجی ۱۰۰۰ دلار فقط خرج اسباب بازیهایش است. جدا از فقر و ثروت، رختخواب هر کس بیانگر سبک زندگی مردمانش نیز هست. جایی که شما میخوابید چطور؟ راحتید؟
الکس ۹ ساله از ریودوژانیرو برزیل
روی یک کاناپه پاره میخوابد که سمساریهای پاسگاه نعمت آباد ریو هم جوابش کردهاند. این الکس با این اوضاع تا چند سال بعد یا نوک حمله بایرن مونیخ خواهد بود یا نوک حمله مافیای مواد مخدر برزیل.
شبها گوشه فرش در کنار فنس، سرش را روی شکم بزها میگذارد و میخوابد. بلال حالا حالاها باید چوپانی کند تا بتواند سرپناه درست درمانی برای خود دست و پا کند.
ایندیرا ۷ ساله از کاتماندو نپال
تخت خواب گرم و نرم اما محقر و بهم ریختهای دارد. اینطور که نور آفتاب به داخل اتاق تابیده مشخص است که بیشتر از ساعت ۷ صبح کسی نمیتواند اینجا بخوابد. مگر اینکه دمر بخوابد و پتو را روی سرش بکشد.
اتاق خوابی دارد که از شدت شیر تو شیری انگار خمپاره خورده است. آن وسط یک شُرت هم داخل پنکه گیر کرده است. پوستر مائو هم که آنجا بالای سر دُنگ چسباندهاند برای خودش پارادوکسی محسوب میشود.
خوان داوید ۱۰ ساله از مدئین کلمبیا
قیافهاش نشان میدهد از آن بچههای شری باشد که دیوار صاف را بالا میروند. حداقل برای چسباندن آنهمه چیز بالای سرش باید چند باری اینکار را کرده باشد.
میبینید که ملبس به لباس رنجرهاست ولی اتاق خوابش پر از اسباب بازی و خرت و پرت است. بالاخره دُم خروس را باور کنیم یا قسم حرضتعباس !
خودش را برای حمله احتمالی زامبیها آماده کرده است. شدت آمادگی به حدی است که اگر ساعت سه نصفه شب هم ارتش زامبیها به پای تختش آویزان شوند، مهمات برای نابودی همهشان دارد. از عکس تراکتور روی دیوار هم مشخص است که جویی طرفدار تیم تراکتورسازی کنتاکی است.
با چشمانی ورقلمبیده و لباسی مندرس در رختخوابی کر و کثیف میخوابد. عدم بهداشت به حدی تابلو است که اگر این عکس را به ویروس نشان بدهی تن و بدنش میلرزد.
او هنوز بلد نیست یقه لباسش را درست ببندد در جایی میخوابد که شبها از شدت سرما باید ۳ تا لحاف روی خودت بیندازی. درز و پی اتاق خوابش هم که چندان نوید گرمابخشی نمیدهد. البته هر چه بیشتر نگاه میکنم، با دیدن آن گونیهای ته اتاق متقاعد میشوم که اینجا باید انباری باشد نه اتاق خواب.
لمین ۱۲ ساله از روستای بونکیلینگ سنگال
با تبری که آنرا به زور کِش شلوارش نگه داشته و (مثلاً) عرقی که از گردنش سرازیر است تختخوابی دارد که دور و برش با کتابهای کهنه و چیزهایی شبیه سنگ قبر پر شده است. احتمالاً اینجا مسجد یا کلیسای روستایشان باشد.
ریانون ۱۴ ساله از دارول اسکاتلند
با آن مدل موی موهاک و چتریهایی که روی صورت ریخته و آن کاپشن چرمی سیخ سیخیاش متال باز محلشان محسوب میشود و عجیب نیست که دور و بر تختخوابش هم پرچم جمجمه و اسکلت به همراه گیتاربرقی باشد و روی دیوار کنار تختش هم مثل فیلمهای پلیسی بریده روزنامه حوادث چسبیده باشد.
ریسا به سن تکلیف رسیده است و عاشق گیشاهاست. دکوراسیون اتاق خوابش هم به سبک عهد بوق ژاپن چیده شده است. فقط معلوم نیست این لحاف تشک را که جمع کردهاند کجا تا کردهاند که در تصویر معلوم نیست و گرنه هر کسی شب کف اینجا بخوابد فردا صبح مثل سوسک دمپایی خورده تمام بدنش له و لورده است.
کایا خانوم ۴ ساله از توکیو ژاپن
رسماً به جای اتاق خواب اسباب بازی فروشی افتتاح کرده است. احتمالاً مادر کایا در بچگی خودش خیلی فرصت عروسک بازی پیدا نکرده و میخواسته بچهاش عقدهای نشود. یک نفر باید پیدا شود و مادرِ بچه را از برق بکشد. با این اوضاع، کایا هیچوقت زن زندگی نخواهد شد.
با موی شانه کرده و تیپ کاملاً رسمی و اتاق خواب مرتبش از همین الان کاندیدای ریاست جمهوری آمریکاست. فقط کافی است درسهایش را خوب بخواند و پولهای پدرش را خرج علف کشیدن نکند.
با توجه به در خواست اولیا محترم نمونه آرمون ورودی سال 93 - 94 را برای آمادگی بیشتر دانش آموزان
آماده نموده ام که امیدوارم قابل استفاده باشد
ضمن خوش آمد به دانش آموزان سال جدید امیدوارم وبلاگ مرکوری بتواند با تلاش زیاد قدمی هرچند کوچک در راه موفقیت شما عزیزان بردارد
برای دریافت فایل آزمون روی جمله ی زیر کلیک کنید
ضمنا فایل به صورت فرمت PDF میباشد
از زبان پروفسور حسابی:
22 سال درس دادم
1- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشه
که بدون حضور و غیاب شاگردت بیاد سر کلاس)
2- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس،
خانه دوم دانش آموز هست)
3-هر دانش آموزی دیر آمد،
سر کلاس راهش دادم!
(چون میدونستم اون اگر 10 دقیقه هم بیاد،
کلاس یعنی احساس مسوءلیت نسبت به کارش)
4- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم
که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
5- هیچگاه 90 دقیقه درس ندادم!
(چون میدونستم کشش دانش اموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق داره)
6-هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکنه بچه ای مستضعف باشه یا یتیم..)
7- هیچگاه دانش اموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدونستم درب دفتر وایسیدن یعنی شکستن غرور)
8- هیچگاه تنبیه تکی نکردم
و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدونستم تنبیه گروهی جنبه سر گرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
9- همیشه هر دانش اموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون میدانستم که کجاش گیر میکند نمپرسیدم
این شعر توسط یکی از دوستان مرکوری ارسال شده است
فکر می کنم تصویر زیر از فرستنده ی شعر باشد اگر این طور نیست اطلاع دهید
این شعر را به اقای ال داوود وتمامی اساتید بزرگم از جمله اقای سیفی اقای کاشانی و.....
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورد از دولت یـــاد
هیچ یادم نرود این معنــــی
که مرا مادر من نـــــادان زاد
پدرم نیز چو استــــــادم دید
گشت از تربیــــــــــت من آزاد
پس مرا منت از استـــاد بود
که به تعلیـــــــم من استاد استاد
هر چه می دانست آموخت مرا
غــــیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استـــــــــــــــاد نکو دانستن
حیف استــــــــاد به من یاد نداد
گر بمردست ،روانــــش پر نور
ور بود زنده ، خدایش یار باد !
با تشکر از دوست گمنام مرکوری