sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش
sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش

آزمون جامع روز اول فروردین با پاسخ نامه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آزمون های ریاضی ویژه ی دانش آموزان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

داستان مارگیر و اژدها


داستان مارگیر و اژدها

مارگیر و اژدها

روزی و روزگاری در زمان‌های قدیم مارگیری زندگی می‌کرد. مارگیر به کوه و دشت و صحرا می‌رفت، مار می‌گرفت و آن‌ها را به طبیبان می‌فروخت تا از زهر مارها دارو بسازند. گاهی اوقات مارگیر با مارهایی که می‌گرفت در روستاها و شهرها می‌گشت، بساط خویش را می‌گسترد و برای مردم نمایش می‌داد. مردم هم پس از تمام شدن نمایش سکه‌ای به مارگیر می‌دادند و او با این سکه‌ها روزگار می‌گذرانید. روزی از روزهای زمستان پر برف مارگیر به سوی کوهستان راه افتاد تا مار بگیرد. در دل کوهستان پر برف راه می‌رفت، ناگهان اژدهای مرده‌ای را که جثه‌ای عظیم داشت، دید. نخست خیلی ترسید و گمان کرد اژدها خواب است اما وقتی دقت کرد فهمید جان در بدن ندارد. همین‌طور که اژدهای مرده را نگاه می‌کرد، با خود اندیشید و گفت این اژدها جان می‌دهد برای نمایش در برابر مردم. آن را در میان مردم می‌برم و می‌گویم آن را با همین دست‌های خودم کشته‌ام. آن وقت با دیده‌ی احترام به من خواهند نگریست و می‌گویند عجب مارگیر شجاعی. اگر دیو هم در برابرش سبز شود ذره‌ای نمی‌هراسد.

آری مارگیر دلش را خوش کرد به کار بزرگتری که انجام نداده بود. نفس‌نفس‌زنان اژدهای بزرگ را در کوچه‌های

شهر به دنبال خویش می‌کشید و فریاد بر می‌آوردکه: اژدهایی را که در شکار کردنش خون جگرها خورده‌ام برای نمایش آورده‌ام. افسوس که مارگیر به سوی مرگ می‌شتافت و خبر نداشت که اژدها در زیر سرما و برف منجمد شده بود و وقتی خورشید سوزان بر او نور بیفشانَد زنده خواهد شد. مرد مارگیر، در کنار شط که جای وسیعی برای اجتماع مردم بود بساطَش را گستراند، غلغله‌ای در شهر افتاد. مردم دور مارگیر جمع می‌شدند اما مارگیر روی اژدها را با پلاس و پرده پوشانده بود و منتظر بود مردم بیشتری جمع شوند تا پول بیشتری جمع کند. هنوز نمایش خود را شروع نکرده بود که ناگهان متوجه شد پلاس‌ها و پرده‌ها تکان می‌خورند، خوب که دقت کرد متوجه شد اژدها می‌جنبد. مردم نیز کم‌کم متوجه زنده شدن اژدها شدند و از هیبت اژدها پا به فرار گذاشتند در همین فرار کردن‌ها عده‌ای زیادی از مردم کشته شدند. از آن‌جا که مارگیر قبلاً ادعا کرده بود اژدها را کشته است نمی‌توانست عقب‌نشینی کند به‌همین دلیل به سوی اژدها رفت تا او را بکشد اما اژدها آن مارگیر فریب‌خورده را همچون لقمه‌ای خورد.

 

 

خرسی که می خواست خرس باقی بماند


درختان برگ میریختند و غاز های وحشی رو به جنوب پرواز میکردند.سردی باد خرس را می آزرد.او یخ کرده بود و خسته بود..بوی برف را در هوا شنید و از میان برگ های خشک که زیر پایش خش خش میکردند به سوی غار گرم و دلپذیرش رفت..چندان نگذشت که در لانه ی گرم  و زیبایش به خوابی عمیق فرو رفت.خرس ها در تمام طول زمستان میخوابند.بیرون غار در جنگل باد میوزید و باران میبارید.

صبح یک روز برف زمین و درختان را پوشانید.زمستان آمده بود ولی خرس که در خواب بود خبری از آمدن آن نداشت..روزی حادثه ای اتفاق افتاد.آدمیانی به جنگل آمدند و با خود نقشه و دوربین و اره آوردند و درختان را یکی پس از دیگری بریدند و بر زمین انداختند..سپس ماشین و جرثقیل آوردند تا در دل جنگل یک کارخانه بسازند.معماران و بنایان و سایر

کارگران سوار بر چند کامیون به کارخانه آمدند.زمین یخی چنان سفت و سخت بسته بود که حتی ماشین های بسیار سنگین هم به گل فرو نمیرفتند..وقتی بهار فرا رسید خرس از خواب بیدار شد.غار او اینک زیر کارخانه   بود..

خرس چند خمیازه کشید و از غار بیرون آمد.آفتاب چشمهایش را زد.به خود گفت:من حتما دارم خواب میبینم و چشمهایش را مالید.

ولی او بیدار بود و جنگل ناپدید شده بود.خرس با تعجب زل زد به کارخانه.ترسید.در همین لحظه که او ایستاده بود و با تعجب به کارخانه زل زده بود نگهبان کارخانه جلو دوید و داد زد:اوهوی عمو! چرا اونجا بیکار ایستادی؟

قلب خرس لحظه ای ایستاد.گفت:خیلی معذرت میخواهم از حضورتان آقا.ولی ملاحظه میفرمایید که من یک خرسم! نگهبان داد زد:یک خرس؟ حرفت خنده داره.تو هیچی نیستی مگر یک کارگر تنبل و کثیف!

او آنقدر عصبانی بود که خرس را هل داد و برد پیش رئیس کارگزینی.

خرس در نهایت ادب به رئیس کارگزینی گفت:من یک خرسم آقا.خودتان ملاحظه میفرماییدکه من یک خرسم.

رئیس کارگزینی داد زذ:اینکه من چی میبینم چی نمیبینم به خودم مربوطه نه به تو.با انگشت خرس را نشان داد و گفت:من اینجا تو این اطاق خرس نمیبینم..یه کارگر تنبل و کثیف میبینم که باید حمام بره تا قیافه ی آدمیزاد پیدا کنه.

آنوقت خرس را هل داد و برد پیش معاون بخش اداری.

معاون بخش اداری قضیه ی خرس را شنیده و خیلی عصبانی بود..وقتی خرس وارد اطاق شد معاون پشت میزش نشسته بود و داشت تلفنی به کسی میگفت:ما اینجا یک کارگر خیلی تنبل داریم که ادعا میکنه خرسه..بله قربان..میدونم وقت جنابعالی چقدر با ارزشه ولی چاره ای نیست جز اینکه خود جنابعالی چند کلمه ای بااین کارگر تنبل و کثیف صحبت کنین.او باید حمام هم بره.

رئیس بخش اداری آدم! پر فیس و افاده و بی حوصله بود.او داد نزد جیغ هم نکشید..فقط روزنامه ای را که داشت میخواند لحظه ای پس زد و گفت:اه چه موجود بوگندویی! آنوقت گلویش را صاف کرد و گفت:جناب رئیس میخواد ببیندش..ببریدش خدمت ایشان.

جناب رئیس کله گنه ترین شخص در تمام کارخانه بود.او بیش از دیگران حقوق میگرفت و اطاقش بزرگترین اطاقی بود که خرس در کارخانه دیده بود.ولی چرخ های کارخانه بی وجود او هم میچرخید و او بیشتر وقتها بیکار بود و از بی حوصلگی دهن دره میکرد.او که تا دلت بخواهد فرصت داشت نشست و به حرفهای خرس خوب گوش دادو دست آخر گفت:جالبه! پس تو خرسی آره؟

خرس گفت:چه خوب که بالاخره کسی رو پیدا کردم  که حرفم را میفهمد!

جناب رئیس گفت:هوم زیاد هم به دلت خوش نیار.تا وقتی ثابت نکنی که حقیقتا خرسی من حرفت رو باور نمیکنم.

خرس پرسید:ثابت کنم؟

جناب رئیس جواب داد:بله! چون من میگم خرس های حقیقی رو فقط در باغ وحش ها و سیرک ها میشه پیدا کرد.

رئیس چون یقین داشت که مو لای درز حرفش نمیرود دستور داد خرس را با جیپ به نزدیکترین شهری ببرند که باغ وحش داشت و خودش نیز با اتومبیلش همراه او رفت.شهر دور بود و مسافرت خسته کننده..

خرس های باغ وحش همین که خرس غریبه را دیدند که از جیپ پیاده شده سرشان را تکان دادند و گفتند:نه جان من! این خرس خرس حقیقی نیست.خرس حقیقی که سوار جیپ نمیشه!مثل ما در قفس زندگی میکنه! و یک خرس هیمالیایی پیر گفت:یا در لانه ی خرس زندگی میکنه. خود این خرس سالهای سال در لانه ی خرس زندگی کرده بود.

خرس با عصبانیت فریاد زد:شما اشتباه میکنید! من خرسم! من خرسم!

رئیس لبخند زد و گفت:نمیدونم چی هستی ولی میدونم که کله شقی! عیبی نداره به زودی میفهمیم کی حق داره.

تو شهر بزرگ بعدی یک سیرک هست.میریم اونجا تا تو حرفت رو ثابت کنی.

وبه شهر بزرگ بعدی رفتند.میگویند خرس های سیرک بسیار باهوشند چون از انسانها خیلی چیزها یاد گرفته اند..خرس های سیرک مدت زیادی به خرس غریبه چشم دوختند و بالاخره گفتند او شبیه خرس هست ولی خرس نیست..خرس ها در جایگاه تماشاچیان نمی نشینند..خرس ها میرقصند..تو میتونی برقصی آیا؟!

خرس با اندوه جواب داد:نه

کوچکترین خرس سیرک داد زد:میبینید؟ اون حتی نمیتونه برقصه! اون چیزی نیست جز یه مرد تنبل که لباس پشمی پوشیده و حمام نرفته..همه خندیدند..جناب رئیس هم خندید..خرس بیچاره به قدری ترسیده بود که نمیدانست چه باید بکند.

هنگامی که داشت به کارخانه برمیگشت در تمام طول راه یک بند به خود میگفت:ولی من خرسم.میدانم که خرسم..یک خرس حقیقی.چرا دیگران این را نمیفهمند آیا!؟ و هنگامی که به کارخانه برگردانده شد دیگر هیچ اعتراضی نکرد.

و هنگامی که به او گفتند ریشت را بزن ریشش را زد...

او مثل بقیه ی کارگران کارت حضور و غیاب را ساعت زد..

نگهبان کارخانه او راپشت ماشین بزرگی برد و به او گفت که چه باید بکند.خرس هم سرش را تکان داد که یعنی چشم هر چه گفتی انجام میدهم.ولی حتی کلمه ای از حرف های او را نفهمیده بود!

او جلوی ماشین بزرگی ایستاد.نمیدانست چه باید بکند ولی معلوم بود که سایر کارگران میدانند چه باید بکنند.

خرس نگاه سریعی به دور و برش انداخت و دید که کارگران تکمه های ماشین را فشار میدهند.نگهبان کارخانه برگشت و خرس ترسیده ی بیچاره یک تکمه را فشار داد..اتفاقی نیفتاد!

نگهبان داد زد:اوهوی عمو! خیال نداری کارت رو شروع کنی؟

خرس این بار تکمه رو محکمتر فشار داد.از ماشین صدایی در نیامد اما یک لامپ قرمز شروع کرد به چشمک زدن و همین نشان داد که خرس مشغول کار کردن است.

از آن پس خرس یک کارگر کارخانه بود و روز پس از روز هفته پس از هفته و ماه پس از ماه پشت ماشین می ایستاد و کار میکرد.

گل های بهاری بیرون حصار های بلند کارخانه سر از دل خاک بیرون آوردند و سپس پژمردند و رفتند..علف های سبز زیر آفتاب داغ خشکیدند.خرس بیشتر شب های تابستان را بیدار میماند..سپس آسمان غرید و برق زد و چندان نگذشت که پائیز آمد.خرس هرگاه که فرصتی گیر می آورد پشت حصارهای سیمی کارخانه می آمد و پرواز غاز های وحشی را تماشا میکرد.

نگهبان کارخانه میگفت:ای ولگرد پیر! باز به خواب و خیال هات پناه برده ای؟

برگ درختان که زرد شد حس خستگی در بدن خرس شروع کرد به ریشه دواندن..هر چه برگ ها در باد پائیزی میرقصیدند خرس بیشتر و بیشتر خسته میشد.او بوی برف را در هوا میشنید و به خود میگفت:آخ..من خیلی خسته ام..خیلی خسته..

همکارانش مجبور میشدند او را از رختخوابش بیرون بکشند و چندان نگذشت که بی آنکه دست خودش باشد پشت ماشین به خواب میرفت..

یک روز نگهبان کارخانه پیشش آمد و داد زد:تو داری به تولید کارخانه لطمه میزنی.ما اینجا به کارگر تنبل بی عرضه ای مثل تو احتیاج نداریم..گمشو! تو اخراجی!

خرس ناباورانه به او نگاه کرد و پرسید:اخراج؟..منظورت این است که من هر جا دلم بخواهد میتوانم بروم و هیچکسی جلویم را نمیگیرد؟

نگهبان کارخانه داد زذ:نه هیچکس جلوت رو نمیگیره..هر چه زودتر گورت رو گم کنی بهتر..دیگه نمیخوام چشمم بهت بیفته.

خرس فرصت را از دست نداد.زودی بقچه اش را برداشت و از کارخانه بیرون رفت..

یک شب و یک روز و سپس یک روز دیگر پیاده راه رفت.از کناره ی بزرگراه ها میرفت چون آنطرف ها جاده ی دیگری نبود.سعی کرد اتومبیل هایی را که رد میشدند را بشمارد ولی او در کارخانه یاد گرفته بود که تا پنج بشمارد ولی او در کارخانه یاد گرفته بود که تا پنج بشمارد و از طرفی برف هم یک بند میبارید این بود که دست از شمردن اتومبیل ها برداشت..شب روز دوم خیس و یخ زده به تنها متلی رسید که در آن دور و بر ها بود.

مدیر متل بیکار نشسته بود ولی تا چشمش به خرس افتاد وانمود کرد که سرش خیلی شلوغ است.او خرس را ابتدا مدت درازی در انتظار نگه داشت و سپس از او پرسید:چی میخوای؟

خرس مودبانه گفت:من خیلی خسته ام..یک اطاق واسه ی امشب میخواهم.

مدیر متل نگاهی به خرس انداخت و گفت:هه! یک اطاق میخوای؟ یک اطاق؟ بد نیست بدونی که ما به کارگر های کارخانه اطاق نمیدیم..خرس گنده ای مثل تو که جای خود داره!

خرس پرسید:چی گفتی؟

مدیر متل جواب داد:گفتم  ما به کارگر های کارخانه اطاق نمیدیم..خرس گنده ای مثل تو که جای خود داره!

خرس گفت:اگر اشتباه نکنم شما گفتی خرس! پس شما باور میکنید که من یک خرس حقیقی ام؟

رنگ از صورت مدیر هتل پرید..دستش را دراز کرد و گوشی تلفن را برداشت ولی خرس دیگر برگشته بود و رفته بود حتی در متل را هم پشت سرش بسته بود.

او از میان برف کشان کشان به جنگل رفت..

او نمیدانست چه کاری خیال دارد در جنگل بکند ولی آنقدر رفت و رفت و رفت تا به یک غار رسید.بیرون غار نشست و به خود گفت:نمیدانم چه باید بکنم..چه نباید بکنم..ای کاش اینقدر خسته نبودم..دهن دره ای کرد و به خود گفت:ای کاش میدانستم چه باید بکنم.او مدت بسیار درازی آنجا نشست..به افق خیره شد به زوزه ی باد گوش سپرد و به برف اجازه داد که روی او ببارد و بپوشاندش.به خود گفت:حتم دارم که یک چیز خیلی مهم را فراموش کرده ام ولی آن چیز چیست؟..چه چیز را فراموش کرده ام؟

خرسی که می خواست خرس باقی بماند

نوشته ی :یورگ اشتاینر

ترجمه :ناصر ایرانی

 

دانلود فعالیت ها ، داستان ها ، انیمیشن‌ها ، فیلم ها و پاورپوینت های درس تفکر و پژوهش


دانلود فعالیت ها ، داستان ها ، انیمیشن‌ها ، فیلم ها و پاورپوینت های درس تفکر و پژوهش 

ششم ابتدایی

دانلود انیمیشن‌های درس تفکر و پژوهش ششم ابتداییReviewed byکامل ترین فعالیت ها ، داستان ها ، انیمیشن‌ها ، فیلم ها و پاورپوینت های درس تفکر و پژوهش ششم ابتداییonNov 16Rating:1.0دانلود کامل ترین انیمیشن‌های درس تفکر و پژوهش ششم ابتدایی

دانلود    دیدنی های سرزمین من

دانلود    روش های قصه گویی

دانلود    مراحل روش های قصه گویی

دانلود    برنامه ی درسی تفکر و پژوهش


دانلود    داستان رضا

دانلود    داستان دانه نی

دانلود    داستان درخت بخشنده

دانلود    داستان پرواز کن ، پرواز

دانلود    داستان میمون های گران بها

دانلود    داستان های درس تفکر و پژوهش


دانلود   داستان ماه بود و روباه (پاورپوینت)

دانلود   خرسی که می‌خواست خرس باقی بماند (پاورپوینت)

دانلود   داستان خفاش دیوانه – درس شکلی دیگر (پاورپوینت)


دانلود    فیلم  میترا

دانلود    فیلم کیمیاگر

دانلود    فیلم مم مم شو

دانلود    فیلم چرخ ریسک

دانلود    فیلم مارگیر و اژدها

دانلود    فیلم آقکند (بخش اول)

دانلود    فیلم آقکند (بخش دوم)

دانلود    کلیپ رفتگر امانتدار قمی

دانلود    کلیپ رفتگر امانتدار بجنوردی

دانلود    لی لی حوضک (بخش اول)

دانلود    لی لی حوضک (بخش دوم)

دانلود    فیلم بوی خوش مدینه (بخش اول)

دانلود    فیلم بوی خوش مدینه (بخش دوم)

دانلود    فیلم بوی خوش مدینه (بخش سوم)

دانلود    فیلم بوی خوش مدینه (بخش چهارم)

دانلود    فیلم بوی خوش مدینه (بخش پنجم)

دانلود    انیمیشن آخر خط

دانلود    انیمیشن ماه بود و روباه (بخش اول)

دانلود    انیمیشن ماه بود و روباه (بخش دوم)

دانلود    انیمیشن ماه بود و روباه (بخش سوم)

دانلود    انیمیشن ماه بود و روباه (بخش چهارم)


نمونه سوالات آزمون های تیز هوشان سراسر کشور


نمونه سوالات آزمون های تیز هوشان سراسر کشور 






دانلود آزمون جامع پایه ششم(تمامی دروس
شماره 7
همراه با پاسخ نامه

تست تیزهوشان

منبع:بانک سوالات ششم - بیگدلی
 
لینک مستقیم سواللینک مستقیم سوال1پاسخ نامه
لینک کمکی سوال۲طراح آزمونسایت منتشر کننده
Direct.n1Directفایل آپPicoFileمسعود بیگدلیBigbest23.ir





دانلود چهارمین مرحله المپیاد تیزهوشان 
ویژه آمادگی آزمون های تیزهوشان و مدارس خاص
80 سوال شبیه سازی شده تیـــــــــــــــــــزهوشان
همراه با پاسخ نامه
تست تیزهوشان
منبع:بانک سوالات ششم - بیگدلی





لینک مستقیملینک مستقیم 2طراح آزمون
لینک کمکی 2پاسخ نامهسایت منتشر کننده
Direct LinkDirect Link2مسعود بیگدلیPicofileFileupBigbest23.ir




دانلود آزمون جامع پایه ششم(تمامی دروس
شماره 6
همراه با پاسخ نامه

المپیاد تیزهوشان
منبع:بانک سوالات ششم - بیگدلی
لینک مستقیم سواللینک مستقیم سوال1پاسخ نامه
لینک کمکی سوال۲طراح آزمونسایت منتشر کننده
Direct.n1DirectFileupFileupمسعود بیگدلیBigbest23.ir

 







دانلود آزمون تستی قلمچی ششم

هدیه۹۲/۰۹/۰۸

دریافت سوال

اجتماعی۹۲/۰۹/۰۸


دریافت سوال

ریاضی۹۲/۰۹/۰۸

دریافت سوال

علوم۹۲/۰۹/۰۸

دریافت سوال

فارسی۹۲/۰۹/۰۸






دانلود سومین مرحله المپیاد تیزهوشان دبستان نبی اکرم(ص) 
(اَبَر آزمون تیزهوشان)

سطح سوالات : فوق العاده بالا 
ویژه ی دانش آموزان تیزهوش و آشنا با نکات تست زنی
همراه با پاسخ نامهآزمون تیزهوشان

منبع:بانک سوالات ششم - بیگدلی
به  ادامه ی مطلب مراجعه نمایید
لینک مستقیملینک مستقیم 2لینک کمکی
لینک کمکی 2پاسخ نامهسایت منتشر کننده
Direct LinkDirect Link2FileupPicofileFileupBigbest23.ir
کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.


دوستان خوبِ ششم دبستان، سلام و خسته نباشید

آزمون ورودی مدارس تیزهوشان و مدارس نمونه‌دولتی برای شما، امسال در تاریخ 20 اردیبهشت برگزار خواهد شد.

برای کمک به دوره و مرور درس‌ها، یک «دوره‌ی جمع‌بندی» از نکته‌ها و سؤال‌های مهم در کلاس ششم دبستان، در سایت کانون تولید شده است.

«دوره‌ی جمع‌بندی» چگونه است؟

در «دوره‌ی جمع‌بندی»، هر دو روز یک بار، مهم‌ترین نکته‌های همه‌ی کتاب‌های درسی ششم دبستان، به‌صورت درس به درس، برای دوره و مرور بیش‌تر شما دانش‌آموزان عزیز،ویک آزمونِ 50 سؤالی، برای جمع‌بندی همه‌ی درس‌ها قبل از آزمون ورودی تیزهوشان روی سایت قرار می‌گیرد.

دانش‌آموزان عزیز؛این دوره‌ی جمع‌بندی را به دوستان و هم‌کلاسی‌هایتان هم خبر دهید...

منبع : سکوی ششم

برای دانلود فایل نکات و آزمون ها برروی فایل های ضمیمه کلیک کنید.

گزیده نکات مهم - قسمت اول
دریافت فایل
آزمون جامع اول - سوال
دریافت فایل
آزمون جامع اول - پاسخ
دریافت فایل

گزیده نکات مهم - قسمت دوم

دریافت فایل

آزمون جامع دوم - سوال
آزمون جامع دوم - پاسخ

گزیده نکات مهم - قسمت سوم

دریافت فایل

آزمون جامع سوم - سوال
آزمون جامع سوم - پاسخ
دریافت فایل
PDF
گزیده نکات مهم
قسمت چهارم
PDF
آزمون جامع چهارم سوال
PDF
آزمون جامع چهارم پاسخ
PDF
گزیده نکات مهم - قسمت پنجم
PDF
آزمون جامع پنجم- سوال
PDF
آزمون جامع پنجم- پاسخ
PDF
گزیده نکات مهم - قسمت ششم
PDF
آزمون جامع ششم- سوال
PDF
آزمون جامع ششم- پاسخ







یادی از یک دوست

یادی از یک دوست ( رادین اروجی ) 


چند روز پیش به مدرسه ی هاشمی نژاد رفته بودم دوستانت همه جمعشان جمع بود و تنها تو در جمع آن ها نبودی 

همه شاد و خوشحال مثل همیشه از تو هم یاد کردیم 


راستی مشهد جند روزه سرد شده هوای اونجا چطوره مواظب خودت باش که سرما نحوری 


چند تا غلط املایی هم گذاشتم تا حالشو ببری 



دوقلو ها



دو قلو ها 


ما جرای دوقلو ها همیشه عجیب بوده اما فکر کنم این نوعش از همه عجیب تره 


خودتون قضاوت کنید . 


نمونه سوال اجتماعی ششم ابتدایی نوبت دوم

نمونه سوال اجتماعی ششم ابتدایی نوبت دوم 

 

استاندارد سازی شده توسط سنجش آموزش وپرورش

 

50 صفحه