
بچه بودن واقعاً بد است. هیچ کس بهتر از گرگ هفلی ریزه میزه این را نمیداند. او در مدرسهی راهنمایی، با بچههایی همکلاس است که بلندتر و زیرک تر از او هستند و موهای صورتشان را اصلاح میکنند.
خاطرات یک بیعرضه (جلد دوم)

از گرگ هفلی هر سؤالی خواستی بپرس، اما نپرس تعطیلات تابستانش را چطور گذرانده است. امسال که گرگ وارد مدرسهی جدید شده است، دوست دارد سه ماه تعطیلات تابستان و اتفاق شرمآوری را که در آن رخ داده، فراموش کند.
خاطرات یک بی عرضه (جلد سوم)

خاطرات یک بیعرضه (جلد چهارم)

تعطیلات تابستان است. هوا عالی است و همه ی بچه ها، بیرون از خانه مشغول بازی و تفریح هستند. پس گرگ هفلی کجاست؟ او در خانه، پرده ها را کشیده و با بازی های ویدیویی اش سر گرم است. گرگ اعطراف میکند که اگر در خانه بماند، تابستانی بسیار رویایی را پشت سر خواهد گذاشت؛ چون نه از تکالف مدرسه خبری است و نه قوانین سفت و سخت. اما نظر مادر گرگ در مورد تابستانی ایده آل، کاملاً متفاوت است... او دایم بند و بساط سفر را میبندد و می خواهد «تمام اعضای خانواده با هم باشند».حالا نظر کدام یک بر دیگری میچربد؟ کدام یک بر دیگری میچربد؟ آیا دیدگاه جدیدی وارد جانواده ی هفلی می شود و همه چیز را دگر گون میکند؟
خاطرات یک بیعرضه (جلد پنجم)
"گرگ هفلی همیشه عجله دارد که زودتر بزرگ شود.اما بزرگ شدن هم دردسرهای مخصوص به خودش را دارد.او ناگهان با فشارهای زیادی روبهرو و درگیر اتفاقهای عجیبی میشود؛ مثل میهمانیهای شبانه، افزایش مسئولیتهایش و حتی تغییرات ناشی از سن بلوغ.بعد از دعوا و قهر با دوست صمیمیاش، رالی، آیا گرگ میتواند به تنهایی از پس این مسئولیتها بر بیاید و با حقایق زشت زندگی مواجه شود؟این کتاب بینهایت خندهدار است."