sutern rings

در جستجوی دانش

sutern rings

در جستجوی دانش

استاد مهربان یادت بخیر


شنیدم استاد ادبیات کودکان نویسنده داستان کمر خم و کل دندون   و استاد ادبیات دوران تحصیلم در اصفهان  چشم از دنیا فروبسته است . یادش گرامی باد . 

من هرسال یاد او را در کلاس با گفتن داستان کمر خم و کل دندون زنده می کردم . یادش بخیر 



ساعت

شعر زیر از سروده های شاعر عزیز اصفهانیُ مرحوم استاد علی مظاهری ُاست . دبیران محترم ادبیات با شعرها ی این شاعر عزیز آشنایی دارند .استاد مظاهری در دانشگاه تربیت معلم باهنر اصفهان ادبیات کودک تدریس می نمودند . روحش شاد ُ یادش گرامی

ای عقربک آهسته تر،                               بر صفحه ی ساعت گذر

شاید در این دم بیشتر                                از عمر خود گیرم ثمر

تندی مکن در کار خود                               تا من ببندم بار خود

آهسته کن رفتار خود                                 تا با تو گردم همسفر

در راه تنها مانده ام                                    از همرهان وامانده ام

در کوه و صحرا مانده ام                              بی ره نما بی راه بر

نیمی ز عمرم شد تمام                                  از آن نبردم هیچ کام

اکنون به سعی و اهتمام                                از عمر گردم بهره بر

ای ساعت دیواری ام                                   ای مایه ی بیداری ام

کردی چو هر دم یاری ام                               از وقت گشتم با خبر

بَه بَه ، بِه بانگ زنگ تو                               آن دل نشین آهنگ تو

آن صفحه ی خوش رنگ تو                            ای حاصل علم و هنر

زنگ تو چون آید به گوش                               آید به گوشم از سروش

از جای بر خیز و بکوش                                از عمر خود سودی ببر

زنگ تو هُشیارم کند                                      از خواب بیدارم کند

آماده ی کارم کند                                           تا گردم از خود با خبر

چون وقت را قدر و بها                                   باشد فزو تر از طلا

فرصت مکن از کف رها                                  بیکار منشین ای بشر

بر خیز تا غوغا کنی                                      شوری ز خود برپا کنی

هر عقده ای را وا کنی                                   ز انگشت فرهنگ و هنر

ای بی خبر آگاه شو                                        آگه ز راه و چاه شو

با عقربک همراه شو                                    بَر گَردش ساعت نگر


                                                             استاد مظاهری

یک هنرمند خلاق

یک هنرمند خلاق   

 

 

گاهی انسان در زندگی به افرادی برمی خورد که به علت تواضع و شخصیت آرامی که دارند به راحتی از کنار آن ها می گذریم 

اما مدتی  نمی گذرد که متوجه می شویم  آن ها انسان ها متفاوت و باارزشی هستند که هراز گاهی با آن ها برخورد می کنیم و افسوس می خوریم که چه فرصت هایی را از دست داده ایم  و چه کم آن ها را شناخته ایم و  ...  

 

آقای بهشتی هنرمند جوان ازجمله ان هاست   

 

 

 

 

 

هر بار که با این جوان هنرمند برخورد می کنم چیزهی تازه ای  

می آموزم و مفهوم تازه ای از دنیای هنر و بخصوص موسیقی بر من گشوده می شود  

 

امید وارم که جامعه قدر و ارزش این انسان های فرهیخته را بداند و اگر در جهت رشد آنان قدمی برنمی دارد لا اقل سنگ اندازی نکند.  

در انتها فقط به خاطر سپاس و تشکر از دوست هنرمند  

چند قطعه از اهنگ هایی که توسط ایشان اجرا شده است را قرار می دهم  

امید وارم مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد  

 

مخصوصا می دانم که کلیه ی دانش آموزان سال قبل بسیاز از این قسمت خوشحال می شوند .  

 

 

فرهنگ و ادب

شعری از پیر خرقان ، ابوالحسن خرقانی  

و 

خط زیبای امیر فلسفی  

 

 

مهر مادری

 مهر مادری

 

 

 

مهر مادری؛ برنده جایزه داوران چهاردهمین جشنواره بین المللی کارتون و انیمیشن  

سئول – کره 2010 

استاد کاتوریان ( یک هنرمند رئالیست )

 

نقاشی های استاد کاتوزیان  

 

 

هنر مفهومی (Conceptual art) یک هنر خلاق

  

 

 

آشنایی با هنر مفهومی  

 

 

(Conceptual art)

 

 

آشنایی با هنر مفهومی 

 

اصطلاح هنر مفهومی (Conceptual art) به انواع مختلف آثار هنری که در آن مفهوم وایده اثر پر اهمیت‌تر از محصول نهایی تلقی می‌شود، اطلاق می‌شود.

اندیشه این اصطلاح، به "مارسل دوشان" باز می‌گردد. اما شکل ظهور و جلوه آن کاملا متنوع بود.

ویژگی و مشخصه مشترک هنرمندان مفهومی این ادعا بود که اثر هنری "حقیقی"، یک شیء فیزیکی که توسط هنرمند ساخته شده باشد نیست، بلکه در بردارنده "مفهوم" و "ایده" است.

اکثر هنرمندان حوزه مفهومی به طور تعمدی و آگاهانه در کارهای خود از محصولاتی که از نظر بصری پیش پا افتاده، معمولی و غیر جالب محسوب می‌شدند، استفاده می‌کردند تا به این ترتیب توجه بیننده را به مفهوم و ایده‌ای که بیانگر آن هستند، جلب کنند.

یکی از مشهورترین نمونه‌های آثار هنرمفهومی، "یک و سه صندلی" اثر"جوزف کازوت" در موزه هنرهای مدرن امریکا در نیویورک است.

این اثر مفهومی متشکل است از یک صندلی واقعی، عکسی از یک صندلی و تعریف واژه نامه‌ای صندلی.

این اثر به طور یقین قصد ندارد از جنبه بصری، یک ترکیب بندی جالب به مفهوم سنتی خود خلق کند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هنرمند همیشه  سردمدار تحولات اجتماعی در جامه ی خود بوده است و همیشه از دیگر اقشار 

 

 جامعه پیشتاز تر است  

  

هنرمند امروزی به هنری جدید و مفهوی روی آورده . او از اشیای اطراف خود ایده میگیرد و نحوه ی 

 

 چینش آن ها به او الهام می دهد .  

 

شما هم اگر به اطراف خود بایک نگاه متفات بنگرید چیز هایی کشف می کنید که یک نگاه 

 

 معمولی از آن ها غافل است 

  

امیدوارم بزودی اولین اثر مفهومی شما را شاهد باشم  

ونسان یک هنرمند بزرگ

 

وَنسان ون گوگ 

 

 

 

وَنسان ویلِم ون گوگ یا فینسِنت فان خوخ ) ‏ (۳۰ مارس ۱۸۵۳ - ۲۹ ژوئیه ۱۸۹۰) نقاش نامدار هلندی بود. هرچند او در زمان حیاتش در گمنامی کامل به سر می‌برد اما اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان  (پست‌امپرسیونیست) شناخته می‌شود. وی در اواخر عمر به شدت از بیماری روانی و فشار روحی رنج می‌برد و همین موضوع به خودکشی او منجر شد.

کودکی و جوانی

 
 
 
 
 
پرترهٔ دکتر گاشه، ونسان این اثر را در آخرین سال زندگی خود خلق کرد، ۱۸۹۰
 

ونسان ون گوگ  در ایالت برابانت هلند نزدیک مرز بلژیک به دنیا آمد. او پسر آنا کورنلیا کاربنتوس و تئودورس ون گوگ بود. پدر و پدر بزرگش کشیش بودند و سه‌تا از عموهایش دلال آثار نقاشی بودند. اسم پدربزرگ و عموی او نیز ونسان بود که به او عمو کنت می‌گفت. همچنین ونسان نام برادر بزرگ‌تر وی و فرزند اول خانواده بود که چندی پس از تولد و یک سال قبل از تولد ونسان درگذشته بود.

برادر محبوب و حامی‌اش تئودورس، ملقب به تئو، چهار سال بعد از ونسان در ۱ مه ۱۸۵۷ به‌دنیا آمد. سپس خانواده ون گوگ دارای چهار فرزند دیگر شد، یک پسر به نام کور و سه دختر به نام‌های آنا، الیزابت و ویل. ونسان اغلب کودک ساکت و آرامی بود.

در ۱۸۶۰ وارد دبستان روستای زاندرت شد. جایی که یک کشیش کاتولیک به ۲۳۰۰ دانش‌آموز درس می‌داد.

از سال ۱۸۶۱ همراه خواهرش ویل در خانه تحت تعلیم بک معلم خصوصی بود تا اینکه در سال ۱۸۶۴ به یک مدرسه شبانه‌روزی به نام سنت پرولی[۲] در زونبرگ[۳] رفت. دوری از خانواده او را افسرده می‌کرد و این مساله را در بزرگ‌سالی نیز عنوان کرد. در ۱۸۶۶ به یک دبیرستان به نام ویلن کلس[۴] در تلبوری[۵] رفت و در آن‌جا تحت نظر کنستانتین هایزمن، که در پاریس به موفقیت‌هایی رسیده بود، اصول اولیه طراحی را آموخت.

در ۱۸۶۸ ونسان ناگهان به خانه بازگشت؛ تعریف وی از دوران نوجوانی و جوانی‌اش این چنین بود:

«دوران جوانی من، تاریک، سرد و بی‌حاصل بود...»  

 

 

 

 

 
 
سیب‌زمینی‌خورها، اولین شاهکار ون گوگ که در سال ۱۸۸۵ کشیده شده‌است 
 
 
 
 
 
 
 
 

ونسان در سال ۱۸۶۹ نزد عمویش  در یک بنگاه خرید و فروش آثار هنری مشغول به کار شد و پس از مدتی از طرف عمویش به لندن فرستاده شد. این دوران خوبی برای ونسان بود و در بیست سالگی از پدرش بیشتر پول در می‌آورد.

 ونسان به‌تدریج منزوی شد و به مذهب روی آورد. پدر و عمویش او را به پاریس فرستادند. در آنجا بود که ونسان از این‌که با هنر مانند یک کالای مصرفی برخورد می‌کرد پشیمان شد و این روحیه را به مشتریان نیز منتقل می‌کرد تا این‌که در ۱۸۷۶ از کار اخراج شد. 

 

اعتقاد مذهبی او به تدریج شدیدتر شد تا آن‌جا که به انگلستان بازگشت و در یک مدرسه به صورت خیرخواهانه و بدون دستمزد به تدریس مشغول شد. او تصور می‌کرد در مسیر درست زندگی قرار گرفته‌است. این مدرسه در بندر رمسگیت[۷] قرار داشت و این فرصتی بود تا ونسان چند طرحی از مناظر آنجا بکشد. 

 

مدتی بعد جای مدرسه عوض شد و ونسان هم به خانه بازگشت و شش ماه را در یک کتاب‌فروشی به کار مشغول بود، ولی این کار وی را راضی نمی‌کرد و وی بیشتر وقت خود را در اتاق پشت مغازه به طراحی و ترجمه انجیل به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی می‌گذراند.

در این دوران به گواهی هم اتاقی‌اش گورلیتز[۸] که معلمی جوان بود به شدت صرفه‌جو بود و از مصرف گوشت پرهیز می‌کرد. 

 

در سال ۱۸۷۷ وی تصمیم داشت روحانی شود و تحصیلات الهیات را در دانشگاه ادامه دهد. بنابراین خانواده‌اش او را به آمستردام و نزد دیگر عمویش جان[۹] که یک فرمانده نیروی دریایی بود فرستادند. ولی وی موفق به تحصیل در الهیات نشد و آنجا را ترک کرد.  

 

 

زندگی هنری  

 

 
 
شب پرستاره، منظرهٔ اتاق ونسان در بیمارستان روانی، ۱۸۷۹ 
 
 
 

ون گوگ جوانی خود را به عنوان دلال آثار هنری، معلم و واعظ مذهبی گذراند. او اعتقاد دینی عمیقی داشت و مدتی در انگلستان و نیز در میان کارگران معادن زغال سنگ بلژیک به عنوان مبلغ غیرروحانی مسیحی فعالیت کرد. پس از مواجهه با آثار ژان فرانسوا میله عمیقا تحت تاثیر نقاشی‌های او و پیام اجتماعی آن‌ها قرار گرفت. در همین زمان بود که طراحی را به‌صورت جدی و حرفه‌ای شروع کرد. 

 

 

 برادر جوان‌ترش تئو که به خرید و فروش تابلوهای نقاشی اشتغال داشت بعدها باعث آشنایی او با نقاشان  (امپرسیونیست) شد.   

 

او فعالیت هنری خود را به عنوان طراح و نقاش از سال ۱۸۸۰ و در سن ۲۷ سالگی شروع کرد. وی از آنجاکه در سن ۳۷ سالگی درگذشت، در واقع تمام آثارش را در ۱۰ سال آخر عمر کوتاه خویش آفرید که شامل ۹۰۰ نقاشی و ۱۱۰۰ طراحی می‌باشد. برخی از مشهورترین آن‌ها در ۲ سال پایانی عمرش کشیده شده‌اند. او تنها در ۲ ماه پایانی عمرش ۹۰ نقاشی برجای گذاشت.  

 

 

ون گوگ در ابتدا از رنگهای تیره و محزون استفاده می‌کرد تا اینکه در پاریس با (امپرسیونیسم) و  

 (نئو امپرسیونیسم) آشنا شد و این آشنایی پیشرفت هنری او را سرعت بخشید.   

 

ون گوگ شیفته نقاشی از کافه‌های شبانه، مردم طبقهٔ کارگر، مناظر طبیعی فرانسه و گل‌های آفتاب‌گردان بود. مجموعهٔ گل‌های آفتابگردان او که تعدادی از آن‌ها از معروف‌ترین نقاشی‌هایش نیز محسوب می‌شوند شامل ۱۱ اثر می‌باشد خودنگاره‌ها و شب‌های پرستارهٔ وی از دیگر نقاشی‌های برجستهٔ او محسوب می‌شوند.   

 

در سال ۱۸۹۰ به دکتر گاشه روانشناسی که از او پرتره‌ای نیز کشیده‌است، مراجعه کرد. پیسارو این دکتر را به او معرفی کرده بود. اولین برداشت ون گوگ از گاشه این بود که دکتر خودش از او بیمارتر است. روز به روز فرورفتگی و افسردگی ون گوگ عمیق‌تر می‌شد.   

 

 

 

در ژوئیه ۱۸۹۰ در سن ۳۷ سالگی درمیان کشتزارها گلوله‌ای در سینه خود خالی کرد. روز بعد در مهمان‌سرای رَوو درگذشت. ونسان آخرین احساسش را به برادر خود، که قبل از مرگش بر بالین وی آمده بود، این‌گونه بیان کرد: «غم برای همیشه باقی خواهد ماند». شش ماه بعد تئو نیز درگذشت.   

 

فیلم‌های داستانی و مستند زیادی درباره ون‌گوگ و آثارش ساخته شده است.  

 

 

 

  مرگ  

 

 

 
طبیعت بی‌جان: گلدان همراه دوازده آفتابگردان، اوت ۱۸۸۸
 
 
 
 

هنگام مرگ همچون رافائل، سی و هفت سال بیشتر نداشت و سال‌هایی که به نقاشی مشغول بود از یک دهه فراتر نرفت. تابلوهایی که باعث شهرت او شده‌اند در طول سه سالی کشیده شد که مدام گرفتار حمله‌های عصبی و افسردگی بوده‌است. امروز بیشتر مردم بعضی از این تابلوها را می‌شناسند؛ گل‌های آفتابگردان، صندلی خالی، شب‌های پر ستاره، درختان سرو و بعضی پرتره‌هایش به صورت تصاویر چاپی، شهرت جهانی دارند و در بسیاری از اتاق‌های سادهٔ مردم عادی نیز دیده می‌شوند. این دقیقا همان چیزی است که ون گوگ می‌خواست. او دوست داشت تابلوهایش تاثیر مستقیم و قوی چاپ‌نقش‌های رنگی ژاپنی را داشته باشند که بسیار تحسینشان می‌کرد. آرزو داشت هنر صاف و ساده‌ای بیافریند که نه تنها هنرشناسان متمول را خوش بیاید، که مایهٔ شعف و تسلای خاطر همه انسان‌ها باشد.[۱۲]

پس از مرگ ون گوگ، تابوتش را پر از گل‌های آفتابگردان کردند. 

 

نگارخانه