داستان زیبای شازده کوچولو
دانلود کتاب
داستان زیبای شازده کوچولو یا شهریار کوچولو نوشته آنتوان دو سن اگزوپری و ترجمه احمد شاملو که از معروفترین داستانهای کودکان بوده و دارای مضمون دوست داشتن و عشق به هستی می باشد.
"شازده کوچولو اثر درخشان و بی همتای سنت اگزوپری، تاکنون به بیش از صد زبان و در بعضی از زبان ها چندین بار، ترجمه شده و پرخواننده ترین کتاب در سراسر جهان است. طبق یک نظرسنجی که در سال ۱۹۹۹ در فرانسه به عمل آمد و در روزنامه «پاریزین» به چاپ رسید، این کتاب محبوب ترین کتاب مردم در قرن بیستم بوده و از این رو «کتاب قرن» نام گرفته است. «شازده کوچولو» را آنتوان دو سنت اگزوپری به سال ۱۹۴۳ در امریکا نوشته و همان جا منتشر کرده بود. در آن زمان، در بحبوحه جنگ جهانی دوم، کشور فرانسه تحت تسلط آلمان بود و فرانسویان از تنگی آذوقه و سوخت رنج می کشیدند. "
نمونه ای از متن کتاب:
روز پنجم باز سرِ گوسفند، از یک راز دیگر زندگی شهریار کوچولو سر در آوردم. مثل چیزی که مدتها تو دلش بهاش فکر کرده باشد یکهو بی مقدمه از من پرسید:
-گوسفندی که بُتّه ها را بخورد گل ها را هم میخورد؟
-گوسفند هرچه گیرش بیاید میخورد.
-حتا گلهایی را هم که خار دارند؟
-آره، حتا گلهایی را هم که خار دارند.
-پس خارها فایدهشان چیست؟
من چه میدانستم؟ یکی از آن: سخت گرفتار باز کردن یک مهرهی سفتِ موتور بودم. از این که یواش یواش بو میبردم خرابیِ کار به آن سادگیها هم که خیال میکردم نیست برج زهرمار شدهبودم و ذخیرهی آبم هم که داشت ته میکشید بیشتر به وحشتم میانداخت.
-پس خارها فایدهشان چسیت؟
شهریار کوچولو وقتی سوالی را میکشید وسط دیگر به این مفتیها دست بر نمیداشت. مهره پاک کلافهام کرده بود. همین جور سرسری پراندم که:
-خارها به درد هیچ کوفتی نمیخورند. آنها فقط نشانهی بدجنسی گلها هستند.
-دِ!
و پس از لحظهیی سکوت با یک جور کینه درآمد که:
-حرفت را باور نمیکنم! گلها ضعیفند. بی شیلهپیلهاند. سعی میکنند یک جوری تهِ دل خودشان را قرص کنند. این است که خیال میکنند با آن خارها چیزِ ترسناکِ وحشتآوری میشوند...
لام تا کام بهاش جواب ندادم. در آن لحظه داشتم تو دلم میگفتم: "اگر این مهرهی لعنتی همین جور بخواهد لج کند با یک ضربهی چکش حسابش را میرسم." اما شهریار کوچولو دوباره افکارم را به هم ریخت:
-تو فکر میکنی گلها...
من باز همان جور بیتوجه گفتم:
-ای داد بیداد! ای داد بیداد! نه، من به هیچ کوفتی فکر نمیکنم! آخر من گرفتار هزار مسالهی مهمتر از آنم!