والدین و کودک دبستانی
هیج پدری به هنگام صبح بیدار نمی شود تا زندگی فرزندش را تیره سازد . هیچ مادری با خود نمی گوید « امروز اگر فرصتی پیش بیاید بر فرزندم دادخواهم زد و یا او را تحقیر خواهم کرد » .
با این وجود باز هم جنگ و جدال در می گیرد . برای اجتناب از این وضع ناخواسته ، توجه به این نکات ضروری است .
● صبح بخیر
مادرهرگز نباید کودک محصل خود را صبح ها از خواب بیدار کند . کودک از اینکه مادر هر روز صبح به اطاق او بیاید و پتو را از روی او بکشد و بگوید « یالا بلند شو مگر نمی بینی که دیرت شده » نفرت دارد . اگر کودک با صدای ساعت زنگدار بیدار شود بهتر است تا با صدای مادر زنگدار بیدار شود . بهترین هدیه برای فرزند محصلمان یک ساعت زنگدار است که روی آن با حروف درشت نوشته شده باشد : « حالا می توانی رئیس خودت باشی »
● صبحانه بدون استرس
هنگام صرف صبحانه موقع مناسبی برای آموزش اصول اخلاقی و آداب معاشرت نیست . صبحانه بایستی در یک جو خوشایند صرف شود . هرگونه بگومگو با کودک که اغلب خواب آلوده و بدخلق است ، می تواند به اوقات تلخی منجر شود .استفاده از سخنان نیشدار و طعنه آمیز تهدیدی جدی برای سلامت روانی کودک به حساب می آید و تحت تمام شرایط بایستی مؤدبانه باکودک صحبت کرد .
● پول توجیبی
پول توجیبی ، مخارج روزانه کودک است نه اهرم فشار علیه او . والدین نبایستی هنگام عصبانیت پول توجیبی کودک را قطع کنند و هنگام خوشحالی بی جهت مقدار آن را زیاد کنند . مقدار پول توجیبی نیز بایستی بر مبنای توان مالی خانواده ونیازهای سنی کودک تعیین شود .
● لباس پوشیدن
کودکان وقتی به مدرسه می روند ، نباید لباسهای گران قیمت پوشیده باشند تا مدام نگران تمیز نگه داشتن آن باشند . کودک بایستی آزاد باشد تا بدود ، بپرد ، توپ بازی کند و این موارد بر تمیز ماندن لباسهای او ارجحیت دارد . به جای ایراد موعظه در مورد پاکیزگی ، بهتر است چند دست لباس ارزان قیمت و بادوام برای فرزندمان تهیه کنیم تا از این طریق سلامت روانی اش را نیز بیشتر تأمین نماییم .
نمک و آب
روزی شاگرد یک راهب پیر هندو از او خواست که به او درسی به یاد ماندنی دهد. راهب از شاگردش خواست کیسه نمک را نزد او بیاورد. سپس مشتی از نمک را داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست همه آن آب را بخورد. شاگرد فقط توانست یک جرعه کوچک از آب داخل لیوان را بخورد، آن هم به سختی.
استاد پرسید: «مزه اش چطور بود؟»
شاگرد پاسخ داد: «خیلی شور و تند است، اصلاً نمی شود آن را خورد.»
پیر هندو از شاگردش خواست یک مشت از نمک بردارد و او را همراهی کند. رفتند تا رسیدند کنار دریاچه. استاد از او خواست تا نمکها را داخل دریاچه بریزد. سپس یک لیوان آب از دریاچه برداشت و به شاگرد داد و از او خواست آن را بنوشد. شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید. استاد این بارهم از او مزه آب داخل لیوان را پرسید. شاگرد پاسخ داد: «کاملا معمولی بود.»
پیر هندو گفت: «رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو می شود همچون مشتی نمک است و اما این روح و قدرت پذیرش انسان است که هر چه بزرگتر و وسیعتر می شود، می تواند بار آن همه رنج و اندوه را براحتی تحمل کند. بنابراین سعی کن یک دریا باشی تا یک لیوان آب.»
سلف سرویس !!
"امت فاکس" نویسنده و فیلسوف معاصر ایرلندی
در اولین سفر خود به آمریکا برای صرف غذا به رستورانی رفت.
او در گوشه ای به انتظار پیش خدمت نشست
اما کسی به او توجه نمیکرد.
از همه بدتر افرادی که بعد از او وارد شده بودند همگی مشغول خوردن بودند.
پس از چند دقیقه با ناراحتی از مردی که برسرمیز مجاور نشسته بود پرسید:
من ۲۰ دقیقه است که اینجا نشسته ام؛
چرا پیشخدمت به من توجه نمیکند،
درحالی که همه مشغول خوردن هستند
و من درانتظار نشسته ام؟
مرد پاسخ داد:
اینجا "سلف سرویس"است؛
به انتهای رستوران بروید هرچه میخواهید درسینی بگذارید پول آن را بپردازید و غذایتان رامیل کنید.
"امت فاکس" بعدها دراین خصوص نوشت:
"احساس حماقت میکردم؛
وقتی غذا را روی میزگذاشتم ناگهان به ذهنم رسید
که زندگی هم در حکم سلف سرویس است.
همه نوع رخداد ،فرصت،موقعیت،شادی و غم
در برابر ما قرار دارد.
درحالی که اغلب ما بی حرکت روی صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم که او چراسهم بیشتری دارد!
ولی بذهنمان نمیرسداز جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است وبرداریم!!
الکس ۹ ساله از ریودوژانیرو برزیل
شبها گوشه فرش در کنار فنس، سرش را روی شکم بزها میگذارد و میخوابد. بلال حالا حالاها باید چوپانی کند تا بتواند سرپناه درست درمانی برای خود دست و پا کند.
ایندیرا ۷ ساله از کاتماندو نپال
تخت خواب گرم و نرم اما محقر و بهم ریختهای دارد. اینطور که نور آفتاب به داخل اتاق تابیده مشخص است که بیشتر از ساعت ۷ صبح کسی نمیتواند اینجا بخوابد. مگر اینکه دمر بخوابد و پتو را روی سرش بکشد.
اتاق خوابی دارد که از شدت شیر تو شیری انگار خمپاره خورده است. آن وسط یک شُرت هم داخل پنکه گیر کرده است. پوستر مائو هم که آنجا بالای سر دُنگ چسباندهاند برای خودش پارادوکسی محسوب میشود.
خوان داوید ۱۰ ساله از مدئین کلمبیا
میبینید که ملبس به لباس رنجرهاست ولی اتاق خوابش پر از اسباب بازی و خرت و پرت است. بالاخره دُم خروس را باور کنیم یا قسم حرضتعباس !
لمین ۱۲ ساله از روستای بونکیلینگ سنگال
ریانون ۱۴ ساله از دارول اسکاتلند
کایا خانوم ۴ ساله از توکیو ژاپن
رسماً به جای اتاق خواب اسباب بازی فروشی افتتاح کرده است. احتمالاً مادر کایا در بچگی خودش خیلی فرصت عروسک بازی پیدا نکرده و میخواسته بچهاش عقدهای نشود. یک نفر باید پیدا شود و مادرِ بچه را از برق بکشد. با این اوضاع، کایا هیچوقت زن زندگی نخواهد شد.
با موی شانه کرده و تیپ کاملاً رسمی و اتاق خواب مرتبش از همین الان کاندیدای ریاست جمهوری آمریکاست. فقط کافی است درسهایش را خوب بخواند و پولهای پدرش را خرج علف کشیدن نکند.
با توجه به در خواست اولیا محترم نمونه آرمون ورودی سال 93 - 94 را برای آمادگی بیشتر دانش آموزان
آماده نموده ام که امیدوارم قابل استفاده باشد
ضمن خوش آمد به دانش آموزان سال جدید امیدوارم وبلاگ مرکوری بتواند با تلاش زیاد قدمی هرچند کوچک در راه موفقیت شما عزیزان بردارد
برای دریافت فایل آزمون روی جمله ی زیر کلیک کنید
ضمنا فایل به صورت فرمت PDF میباشد
از زبان پروفسور حسابی:

22 سال درس دادم
1- هیچگاه لیست حضور و غیاب نداشتم.
(چون کلاس باید اینقدر جذاب باشه
که بدون حضور و غیاب شاگردت بیاد سر کلاس)
2- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس،
خانه دوم دانش آموز هست)
3-هر دانش آموزی دیر آمد،
سر کلاس راهش دادم!
(چون میدونستم اون اگر 10 دقیقه هم بیاد،
کلاس یعنی احساس مسوءلیت نسبت به کارش)
4- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس میدادم
که هیچکس نگفت بار سوم تکرار کن)
5- هیچگاه 90 دقیقه درس ندادم!
(چون میدونستم کشش دانش اموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق داره)
6-هیچگاه تکلیف پولی برای کسی مشخص نکردم!
(چون میدانستم ممکنه بچه ای مستضعف باشه یا یتیم..)
7- هیچگاه دانش اموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون میدونستم درب دفتر وایسیدن یعنی شکستن غرور)
8- هیچگاه تنبیه تکی نکردم
و گروهی تنبیه کردم!
(چون میدونستم تنبیه گروهی جنبه سر گرمی هست ولی تنبیه تکی غرور را میشکند)
9- همیشه هر دانش اموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون میدانستم که کجاش گیر میکند نمپرسیدم