
بقراط علاوه بر اینکه مبانی خرافی را از علم طب زدود و ماندگارترین کارش سوگندنامه بقراطاست که اکنون به صورت بینالمللی در همه کشورها پزشکان بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه به آن سوگند یاد میکنند و متعهد میشوند.
یعنی علاوه بر پزشکان، مهندسان، معلمان، فیلمسازان، کارمندان و کارگران و... سوگندنامه داشتند. کاش همهی معلمان بعد از فارغالتحصیلی اینگونه سوگند میخوردند:
«هماکنون که حرفه معلمی را برای خود اختیار میکنم، با خود عهد میبندم که زندگیام را وقف خدمت به شاگردانم و بشریت بکنم. احترام و تشکرهای قلبی خود را به عنوان دین اخلاقی و معنوی به پیشگاه همهی معلمانم تقدیم میدارم. سوگند یاد میکنم وظیفه خود را با وجدان و شرافت انجام دهم. اولین وظیفه من توجه به سلامت جسمی و روحی شاگردانم است.دین،ملیت، نژاد، عقاید سیاسی و موقعیت اجتماعی هیچگونه تاثیری در وظایف من نخواهد داشت. من مؤظفم به داد شاگردانم برسم؛ اگر خوابیدهاند بیدارشان کنم، اگر در تاریکی گم شدهاند راهنمایشان باشم، اگر بیباورند ایمانشان ببخشم، اگر بیاصالتاند شرافتشان ببخشم، اگر غمگیناند شادمانشان کنم، اگر ناتوانند شعله یاری را بیفروزم، اگر لبریز از نفرتاند عشقشان ببخشم. با خود عهد میبندم و سوگند یاد میکنم که از تربیت خود غافل نباشم و تربیت خود را مقدم بر تربیت شاگردان، کودکان و فرزندانم بدانم و تربیت آنها را به زمان و مکان خاص نکنم. پس از پایان این سوگندنامه تا لحظهای که جان در بدن دارم معلم بمانم و فقط معلم کتاب نباشم، بلکه معلم شاگرد باشم.
وظیفه من این است بدانم و باور داشته باشم که:
- کودک متاع نیست که به والدین متعلق باشند؛ آنها در هر سنی عضوی از جامعهاند و آنها به جهان تعلق دارند، پس هیچکس حق ندارد به آنها آسیب جسمی و روحی وارد کند.
- کودک کوچک شده بزرگسال نیست؛ بلکه شخصیتی است منحصر به فرد.
- کودک مالک آینده زمین و آفرینندهی خود است.
- کودک در بیان افکار و احساساتش صراحت و صداقت دارد.
من در هر حال به زندگی کودکان کمال احترام را مبذول خواهم داشت و عهد میبندم به آنچه که گفتهام عمل کنم.»
فرشته ای به نام مادر
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید،اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟خداوند پاسخ داد:
در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد.
اما کودک هنوز اطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه: اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواندو هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟..خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشته تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟ اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود. خداوند لبخند زدو گفت: فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد:نام فرشته ات اهمیتی ندارد،می توانی او را مـادر صدا کنی.
ای دوست مرا به خاطر آور
هر سال چو نو بهار خرّم ـ ـ ـ ـ بیدار شود ز خواب نوشین
تا باز کند به روی عالم ـ ـ ـ ـ دیباچه ی خاطرات شیرین
از لاله دهد به سبزه زیوَر
ای دوست مرا به خاطر آور
هر مه شب چارده چو ریزد ـ ـ ـ ـ مه، اشک زدیدگان نمناک
وز روزنه گرد نقره بیزد ـ ـ ـ ـ بر چهر و جبین مردم خاک
آفاق، جهان کند منوّر
ای دوست مرا به خاطر آور
هر هفته شوی به باغ اندر ـ ـ ـ ـ بینی گل سرخ نو شکفته
آنگاه پس از دو روز دیگر ـ ـ ـ ـ پژمرده شده به باد رفته
در دامن خاگ گشته پرپر
ای دوست مرا به خاطر آور
هر روز به شاخه ی گل زرد ـ ـ ـ ـ پروانه چو بال و پر فشاند
یا بلبلی از درون پُر درد ـ ـ ـ ـ فریاد کند ترانه خواند
خواند غزلی چو آب از بر
ای دوست مرا به خاطر آور
هر ساعت خوش که گشت معدوم ـ ـ ـ ـ شب جلوه نمود صبح صادق
شد صاف، افق چو آه مظلوم ـ ـ ـ ـ وز لطف، هوا چو اشک عاشق
هر سوی، فرشته بال گستر
ای دوست مرا به خاطر آور
هر لحظه نسیم عنبر آمیز ـ ـ ـ ـ آورد پیام آشنایی
یا نی به نوای رقت انگیز ـ ـ ـ ـ نالید ز رسم بی وفایی
وز مویه به دل فکند آزر
ای دوست مرا به خاطر آور
ملک الشعرا بهار
با تبریک محدد سال نو و همچنین تشکر از پیام های محبت آمیزی که به در این ایام برای مرکوری ارسال کرده اید
باید به عرض برسانم متاسفانه در این ایام به اینترنت دسترسی نداشتم تا بتوانم پاسخ محبت های شما را بدهم و همچنین اگر متوجه شده باشید از روز یازدهم آزمون ها گذاشته نشده است
به همین دلیل عذر خواهی مرا بپذیرید
البته دلیل نبود آزمون ها این بود که روز دهم هنگام باز گشت به مشهد در بین را مادرم به شدت بیمار شد که مجبور شدیم در بیمارستان طبس ایشان را بستری کنیم . که خوشبختانه پس از سه روز به یاری حدا ، همت پرستاران و دکتر دلسوز ایشان آقای کراچیان حال مادرم بهبود یافت
و در همین جا لازم است از این عزیزان تشکر کنم
بخصوص جناب پرستاری که در تصویر مشاهده میکنید که کمال همکاری را با ما داشتند .
البته لازم به ذکر است از این جمعه آزمون ها به طور مرت هر جمه همان ساعت قبلی روی وبلاگ قرار میگیرد
با قلب های پاکتان برای بهبود تمام بیماران مخصوصا مادران و پدران که عزیز ترینمان هستند دعا کنید
فعلا تا شنبه خدا نگه دار .
