sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش
sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش

آزمایش گالیله

  

 

آزمایش سقوط آزاد اجسام در کره ی ماه  

 


آزمایش گالیله درمورد سقوط اجسام

در اواخر دهه ۱۵۰۰ میلادی گالیلئو گالیله که کرسی استادی دانشگاه پیزا را داشت، دانش متعارف زمان خود را زیر سؤال برد. با انداختن دو شیء از بالای برج پیزا که وزنشان برابر نبود نشان داد که شیء سنگین تر زودتر از جسم سبک تر فرود نمی آید. اگر این کشف را در دوران ارسطو انجام داده بود به قیمت شغلش تمام می شد.  

 

 

 

 

         برای دریافت فیلم آزمایش گالیله روی کلمه ی گالیله کلیک کنید  

 

یک انیمیشن زیبا

 

 

به خاطر جناب برادران  

 

یک انیمیشن زیبا 

 

  

 

 

 

چند بازی فکری

 

 

چند بازی فکری  

  

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داستان های کوتاه

 

داستان های کوتاه  

 

 

 

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.

برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام
همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...

    

 

 

اگر در درک شرایط فعلی اقتصادی جهان مشکل دارید ممکن است داستان زیر به شما کمک کند:

 روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰ دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها ۲۰ دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند.

 این بار پیشنهاد به ۲۵ دلار رسید و در نتیجه تعداد میمون‌ها آن‌قدر کم شد که به سختی می‌شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این‌بار نیز مرد تاجر ادعا کرد که برای خرید هر میمون ۵۰ دلار خواهد داد ولی چون برای کاری باید به شهر می‌رفت کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون‌ها را بخرد.

در غیاب تاجر، شاگرد به روستایی‌ها گفت: «این همه میمون در قفس را ببینید! من آنها را به ۳۵ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به ۵۰ دلار به او بفروشید.» روستایی‌ها که [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پول‌های‌شان را روی هم گذاشتند و تمام میمون‌ها را خریدند... البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر و شاگردش را ندید و تنها روستایی‌ها ماندند و یک دنیا میمون!...

به وال‌استریت خوش آمدید!!!  

 

 خدا و کودک

 

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟
خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد
اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد برود یا نه،گفت : اما اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی هستند.
خداوند لبخند زد: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود
کودک ادامه داد: من چگونه می توانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟...
خداوند او را نوازش کرد و گفت: فرشتهّ تو، زیباترین و شیرینترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.
کودک با ناراحتی گفت: وقتی می خواهم با شما صحبت کنم ،چه کنم؟
اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته ات دست هایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.
کودک سرش را برگرداند و پرسید: شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند،چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟
فرشته ات از تو مواظبت خواهد کرد ،حتی اگر به قیمت جانش تمام شود .
کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.
خداوند لبخند زد و گفت: فرشته ات همیشه دربارهّ من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت،گر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد.
کودک فهمید که به زودی باید سفرش را آغاز کند.
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید:
خدایا !اگر من باید همین حالا بروم پس لطفآ نام فرشته ام را به من بگویید..
خداوند شانهّ او را نوازش کرد و پاسخ داد:
نام فرشته ات اهمیتی ندارد، می توانی او را ...
*** مـادر***
صدا کنی 

   

 

مورچه

 روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت .
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.
مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .
این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."
سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))
مورچه گفت آری او می گوید :
ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن 

 

 

نقاشی خدا

 

 

نقاشی های خدا  

 پرندگان زیبا 

 

 

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

پرنده زیبا

داستان کوتاه

 

 

زائوچی در مورد این داستان می گوید :

خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند 

مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود

مسافر فریاد زد : هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم

مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟

مرد گفت:آخر بیرون باران می آید .  

مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی  

 

 

 

داستان کوتاه زیبا 

 

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
“خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم 

 

 

 

معرفی وبلاگ

 

 

 

 

 

معرفی یک وبلاگ

   

 این قسمت از وبلاگ یکی از دانش پژوهان جوان انتخاب شده است  

 

به این وبلاگ زیبا سری بزنید  

 

 

طرز ساخت گلدان به روش ساده و ارزان

شما می توانید با کمترین هزینه و امکانات بهترین و زیباترین گلدان را در منزل  

 

 خود داشته باشید که حاصل هنر و سلیقه شماست  

 

http://ensign.blogsky.com

 

 

 

 

 


آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

آموزش ساخت گلدان

 

تست هوش

                                         

تست هوش  

 

آیا می خواهید بدانید ضریب هوشی شما چقدر است   

به این سایت مراجعه نمایید  

 

 

آلبوم تصاویر

 

 تصاویری از طبیعت  

 

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی     - pixfa.net

  

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی     - pixfa.net

 

 

 

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی     - pixfa.net

 

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی     - pixfa.net

 

 

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net

عکس های بسیار زیبا از طبیعت رویایی  - pixfa.net 

 

 

آلبوم تصاویر

 

آیا می خواهید تصاویر بزرگ ترین فیزیک دانان تاریخ را ببینید  

 

در این سایت شما می توانید این تصاویر را ملاحظه نمایید .  

 

 

http://th.physik.uni-frankfurt.de/~jr/physlist.html#einstein