نتیجه پنجمین المپیاد علمی دبستان امید
نتیجه پنجمین المپیاد علمی دبستان امید
تاریخ ارسال: دوشنبه 25 آبانماه سال 1394 ساعت 07:12 ق.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
4 نظر
معمای رقابت در امتحانات,
یک امتحان ۱۰۰ نمره ای از دانش آموزان دو کلاس الف و ب گرفته شده است. هر کلاس ۵۰ دانش آموز دارد. پس از اعلام نتایج، مشخص شد که میانگین نمرات کلاس الف از میانگین نمرات کلاس ب بیشتر است. حداکثر چند دانش آموز در کلاس ب هستند که نمره آنها از همه دانش آموزان کلاس الف بیشتر است؟
الف) ۱
ب) ٢٥
ج) ٤٩
د) ٥٠
ه) امکان ندارد دانش آموزی از کلاس ب، نمره اش از همه دانش آموزان کلاس الف بیشتر باشد.
تاریخ ارسال: یکشنبه 24 آبانماه سال 1394 ساعت 09:53 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
7 نظر
از معماهای کتاب هوش استیون هاوکینگ
این معما یکی از معماهای کتاب هوش استیون هاوکینگ بزرگترین فیزیکدان زنده ی دنیاست و به اعتقاد ایشان فرد پاسخ دهنده دارای هوش بالای 140 می باشد.
3+3=30
1+1=2
2+2=10
4+4=?
تاریخ ارسال: یکشنبه 24 آبانماه سال 1394 ساعت 09:39 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
4 نظر
شیمیدان این هفته
شیمیدان بزرگ این هفته ارنست رادرفورد کیست ؟
در مسابقه ی هیجان انگیز انتخاب شیمیدان هفته ی قبل آقای فرشچی عنوان اول را کسب نمودند و آقای آرمان کریمی تنها با یک امتیاز کمتر مقام دوم را از آن خود کردند به پاس قدر دانی از این دانشمند نوجوان با همفکری و مشورت با آقای آرمان قرار شد لقب دانشمند شیمیدان این هفته یعنی ارنست رادرفورد به این دوست خوب و مهربان و دانشمند تعلق بگیرد امیدوارم تمام دانش آموزان مدرسه با تلاش و پشتکار راه دانشمندان بزرگ را در پی گرفته و موجب پیشرفت سرزمین ایران بشوند
به آرمان عزیز این نام بزرگ را تبریک میگویم .
ارنست رادرفورد کیست ؟
ودکی و نوجوانی
او در تاریخ ۳۰ اوت سال ۱۸۷۱ در حومه برایتواتر شهر نلسون واقع ساحل شمالی جزیره جنوبی نیوزلند به دنیا آمد. او چهارمین فرزند از دوازده فرزندجیمز و مارتا رادرفورد نیوزیلندیهای نسل اول بود که از کودکی از اسکاتلند به زلاند نو آورده شده بودند. خانواده رادرفورد در یک خانواده پر جمعیت دوازده بچهای بود که اعضای آن همه در انجام کارهای روزمره خانواده مشارکت میکردند اهل خانه همه افرادی جدی کلیسا رو، خوشحال و بافرهنگ بودند. علاقهمندی رادرفورد به علوم در مرحله زودی بروز کرد. او ده ساله بود که کتاب پرطرفداری به نام خواندنیهای اولیه در فیزیک تألیف معلمی بنام بالفور استوارت به دست آورد. کتاب استوارت مشابه کتابهای خود آموز فیزیک آموزی بود که در آنها نحوه به نمایش درآوردن اصول پایه فیزیک یا استفاده از اشیای ساده موجود در خانه مانند سکه، شمع، سنگ وزنه و وسایل آشپزخانه به خواننده یاد داده میشود. رادرفورد جوان سخت شیفته آن کتاب شده بود نخستین بورسیه از بورسیههای تحصیلی متعدد زندگی خود را در سال ۱۸۸۷ که ۱۶ ساله بود به دست آورد. او دانشمندی سیبیلو بود.
تحصیل در دانشگاه
بورس تحصیلی دومی وی را قادر به ثبت نام در دانشکده کنتربوری شهر کرایستچرچ کرد که مؤسسهای بود که در سال پیش از تولد خود او بوجود آمده بود. وی رشتههای تحصیلی اصلی خود را فیزیک و ریاضیات انتخاب کرد که از بخت مساعد در هر دوی آنها معلمان خوبی هم داشت. رادرفورد در پایان دوره آموزشی سه ساله خود درجه کارشناسی ریاضی و فیزیک – ریاضی و (بطور کلی) علوم فیزیکی به پایان رسانید. نکته قابل ذکر در رابطه با زندگی خصوصی وی در ایام اقامت در کریستچرچ اینکه وی در آنجا با ماری نیوتن دختر صاحبخانه خود آشنا و پیبند عشق او شد. رادرفورد در پی انتشار دو مقاله مهم درباره فعالیت تشعشعی مواد در سال ۱۸۹۵ بر خلاف دوم شدن در گزینش جایزه مهمی به شکل یک بورس تحصیلی دریافت کرد مقررات اعطای جایزه حق انتخاب مؤسسه آموزشی را به خود برنده جایزه میداد که رادرفورد آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج به مدیریت جی. جی تامسون (صاحب نظر پیشتاز جهان در زمینه الکترومغناطیس) را برگزید در آن سال ویلهلم رونتگن فیزیکدان آلمانی موفق به کشف اشعه ایکس شد کشف مهم دیگری که منجر به شروع کار اصلی رادرفورد شد.
کارهای علمی
کشف هانری بکرل فرانسوی در سال ۱۸۹۸ بود. رادرفورد در سال ۱۸۹۵ به آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج آمد تا در آنجا تحت مدیریت جی.جی تامسون مشغول به کار شود. تامسون که استاد فیزیک تجربی بود، رادرفورد را فعالانه در آزمایشگاه به کار گرفت. رادرفورد در اوایل کار تحقیقاتی خود با انجام آزمایشی که فکر آن از خود وی بود دو تابش رادیواکتیوی ناهمانند شناسایی کرد او پی برد که بخشی از تابش با برگهای به ضخامت یک پانصدم سانتیمتر قابل ایستادن بود اما برای متوقف کردن بخش دیگر برگههای بس ضخیمتری لازم بود. او اولین اشعهای را که تابشی با بار الکتریکی مثبت ویونیده کنندهای قوی بود و به سهولت در مواد جذب میشد اشعه آلفا نامید. اشعه دوم را که تابشی بار الکتریکی منفی بود و تشعشع کمتری ایجاد میکرد اما قابلیت نفوذ آن در مواد زیاد بود اشعه بتا نامید. تابش نوع سومی که شبیه پرتوهای ایکس بود در سال ۱۹۰۰ بهوسیله پل اوریچ ویلارد (فیزیکدان فرانسوی) کشف شد این پرتو نافذترین تابش را داشت. طول موج آن بسیار کوتاه و بسامد آن فوقالعاده زیاد بود. تابش جدید، پرتو گاما نام گرفت. رادرفورد و همکارانش کشف کردند که فعالیت تشعشعی طبیعی مشهود در اورانیوم: فرایند خروج ذره آلفا از هسته اتم اورانیوم بصورت یک هسته اتم هلیم و بر جای ماندن اتمی سبکتر از اتم اورانیوم در اورانیوم به ازاء هر خروج ذره آلفا از آن است از کشف آنها نتیجهگیری شد که رادیوم تنها عنصر از شرته عناصر حاصل از فعالیت تشعشعی اورانیوم است.
رادرفورد در سال ۱۹۰۳ به عضویت انجمن سلطنتی لندن در آمد و در سال ۱۹۰۴ نخستین کتاب خود به نام فعالیت تشعشعی را که امروزه از کتب کلاسیک نوشته شده در آن زمینه شناخته میشود، منتشر کرد شهرت رو به افزون رادرفورد در جوامع علمی سبب شد که از طرف دانشگاهها تصدی کرسیهای زیادی به وی پیشنهاد شود. او در سال ۱۹۰۷ به انگلستان بازگشت تا تصدی مقام مذکور را در دانشگاه منچستر به عهده بگیرد رادرفورد در دانشگاه منچستر رهبر گروهی شد که به سرعت دست به کار تدوین نظریههای تازه دربارهٔ ساختار اتم شد. آن دوره پر ثمرترین دوره زندگی دانشگاهی او بود. رادرفورد به پاس کوششهای علمی خود در دانشگاه منچستر نشانها و جوایز زیادی دریافت کرد که دریافت جایزه نوبلشیمی در سال ۱۹۰۷ نقطه اوج آن بود. این نشان افتخار را البته برای کارهایی که در کانادا در زمینه فعالیت تشعشعی عناصر کرده بود به او دادند. بزرگترین دستاورد رادرفورد در دانشگاه منچستر کشف ساختار هسته اتم بود. پیش از رادرفورد اتم به گفته خود او یک موجود نازنین سخت و قرمز و یا به حسب سلیقه خاکستری بود اما اینک یک منظومه شمسی بسیار ریز متشکل از ذرات بی شمار بود که مظنون به نهفته داشتن اسرار ناگشوده متعدد دیگر در سینه هم بود.
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 05:25 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
0 نظر
آزمون جامع شماره 7
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 05:01 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
4 نظر
آزمایشهای شگفت انگبز علوم در هفته ای که گذشت .
آزمایشهای شگفت انگبز علوم در هفته ای که گذشت .
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 04:57 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
1 نظر
تاورنیه کیست ؟
ژان باتیست تاورنیه
ان باتیست تاورنیه، جهانگرد فرانسوی، در سال ۱۶۰۵ در پاریس به دنیا آمد. خانواده او که اکثر جغرافیدان و حکاک و نقشهنگار بودند از تندر آنورس در بلژیک به پاریس آمده و در آنجا مستقر شده بودند. دوران کودکیاش در کنار پدر و خانواده دانشمندی گذشت که همه روزه درباره مسائل جغرافیایی با دیگران به گفتگو میپرداختند و همین گفتگوها بود که شوق سفر را از کودکی در او برانگیخت، چنان که خود مینویسد: (اگر اولین تعلیم دومین تولد باشد من بامیلسفر کردن پا به جهان گذاشتهام. شهرتی که پدرم در مباحث جغرافیا داشت و گفتگوهایی که بیشتر دانشمندان در حضور من با پدرم میکردند و من با علاقه گوش میدادم میل سفر را در من بیدار کرد.)
بیست و دو سال بیشتر نداشت که بسیاری از کشورهای اروپا (فرانسه، انگلستان، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، آلمان، سویس، لهستان، مجارستان، ایتالیا) را دیده بود و به قدر رفع نیاز به زبانهای رایج آن کشورها سخن میگفت. در همینسفرهای اروپا بود که راه سفرهای آینده خود را گشود. پس از مدتی خدمت در نزد نایب السلطنه مجارستان، بافرستاده کاردینال ریشلیو به نام پر ژوزف، که چندی بعد مدیر انجمنهای دینی مشرق زمین شد، ملاقات کرد و در واقعتوانست از راهی که این کشیش کاپوسن به کشورهای مشرق باز کرده بود استفاده کند.
تاورنیه مینویسد: (من در حال رفتن به راتیسبون بودم که پر ژوزف به من پیشنهاد کرد که همراه نمایندگان او به سفری که نقشهاش را کشیده بود به قسطنطنیه وفلسطین بروم.) در قبول این پیشنهاد تردید نمیکند و عازم سفر میشود. پس از آن نیز پنج بار دیگر به مشرق زمین سفرمیکند و جمعاً نه بار کشور ایران را میبیند. آخرین سفرش در ۶ دسامبر ۱۶۶۸ با بازگشت به پاریس به پایان میرسد.در این هنگام شصت و سه سال دارد. لوئی چهاردهم، شاه فرانسه، لقب نجیبزادگی به او اعطا میکند و در سال ۱۶۷۰ مالکیت باروننشین اوبون را نیز به آن میافزاید. اکنون به سن شصت و پنج، سن بازنشستگی و نگارش خاطراتش رسیدهاست.
اورنیه در شرح مسافرتهای خود به مشرق زمین چند سفرنامه نوشتهاست. همه این سفرنامهها پر از اطلاعات گرنبهایی است که در کتابهای دیگر مشابه آنها را نمیتوان یافت. تاورنیه به همه امور روزمرهای که در اطراف خود دیده توجه و علاقه نشان داده و به لطف همین اشتغال ذهنی است که ما فی المثل از انواع خوراکها و افشرههای آن عهد، پوشاک مرد و زن، وصف دقیق شهرها و ساختمانها، انواع شغلها و شیوه زندگی صاحبان مشاغل اطلاع حاصل میکنیم. ملاحظات او به واقع گرانبهاست.
با این همه تاورنیه فاقد تخیل شاعرانه و هنری است. زیباترین سروهای جهان را در باغهای شیراز نمیبیند و آثار بازمانده تخت جمشید را جز ستونهایی کهنه، بعضی سرپا و بعضی افتاده بر زمین نمیداند و اصفهان را که در آن زمان یکی از بزرگترین و پرجمعیتترین شهرهای جهان است به چشم یک روستا مینگرد و ارزش بناهای بی نظیر آن را درنمییابد(یا نمیخواهد دریابد) و از همه این آثار بی همتا فقط به زیبایی پل سی و سه چشمه (پل الله وردی خان)اذعان میکند. اما ارزش سفرنامههای او، خاصه آنجا که به ایران مربوط میشود، در چیز دیگر است، در وصف کشور و نوع حکومتی است که از قدیمترین ایام تا کمتر از یک سده پیش همچنان یکسان مانده بود. تاورنیه هنگام اقامت دراصفهان مدام در دربار شاه رفتوآمد داشت. زیرا دربار بهترین مشتری جواهرات او بود و شاه به او محبت میکرد و او را (آقا طاورنیه) مینامید و آقا طاورنیه میتوانست شاهد رفتارهای مستبدانه شاه و درباریان با مردم باشد و در عین حال اطلاعات مفیدی از شیوه حکومتی و نظام اقتصادی کشوری که قسمت اعظم اراضی آن متعلق به شاه بود به دست آورد.
سفرهای تاورنیه میان سالهای ۱۶۳۲ تا ۱۶۶۸ میلادی صورت گرفت. سفر اول او در زمان سلطنت شاه صفی، نوه شاهعباس بزرگ، و سفرهای دیگرش در زمان شاه عباس دوم و شاه سلیمان بود. این شش سفر را سه سفر بازگشت از هندتکمیل کرد که یکی از طریق دریا از بندر سورت به هرمز و دوتای دیگر از طریق قندهار بود. بدین گونه، او نه بار به ایرانآمد.


تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 04:38 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
0 نظر
ژان شاردن کیست ؟
ژان شاردن کیست ؟
ژان شاردن در سال ۱۶۴۳ میلادی، در شهر پاریس متولد گردید و در همان محل به تحصیل پرداخت. پدرش جواهرساز بود و او از کودکی آشنایی با سنگهای قیمتی و فن جواهرسازی را آموخت.
خانوادهٔ او که از فرقهٔ پروتستان هوگِنو بودند، با کلیسای کاتولیک و مقامات رسمی فرانسه مشکل داشتند، به همین روی، او علاقهای به ماندن در فرانسه نداشت و در ۲۲ سالگی نخستین سفر خود را آغاز کرد که در این سفر ۶ ساله (۱۶۶۴-۱۶۶۵ م.) ایران بیش از دیگر کشورها توجه او را به خود جلب نمود.
در سفر دومش (۱۷ ماه اوت ۱۶۷۱ م.) که خانم بازرگانی به نام لسکو او را همراهی میکرد، و سرانجام در تابستان ۱۶۷۳ م. به اصفهان رسیدند و تا سال ۱۶۷۷ م. در این شهر اقامت کردند. سپس به هندوستان رفته و پس از دو سال آنجا را به مقصد اروپا ترک کرد. این سفر آخرین سفر او به ایران بود. او لقب «تاجرشاه» را از شاه عباس دوّمدریافت کرده بود.
قسمت هایی از سفر نامه شاردن در سفری به اصفهان
«تمایل شدیدی که به شناختن ایران و به نوشتن سفرنامههای دقیق و صحیح راجع به آن داشتم مرا واداشت تا در این مدت به اندازهی امکان و با کمال جدیت به تحصیل زبان فارسی و به شناسایی دقیق آداب و رسوم مردم این کشور بپردازم، از این رو مرتباً به دربار و دیوانخانه مراجعه کردم، با بزرگان و دانشمندان به گفتوگو پرداختم و خلاصه در کشوری مانند ایران که هم از لحاظ بعد مکانی و هم از نظر عادات و رسوم برای ما دنیای جدیدی است آنچه را ممکن بود حس کنجکاوی ما اروپاییان را برانگیزد به دقت بررسی کردم و برای شناسایی آنچه مربوط به ایران است به قدری دقت کردم و به اندازهای رنج بردم که بدون اغراق میتوانم ادعا نمایم که مثلاً شهر اصفهان را بیش از لندن میشناسم در صورتی که بیش از 26 سال در شهر اخیر به سر بردهام و همچنین زبان فارسی را درست مانند زبان انگلیسی و تقریباً مانند فرانسه صحبت میکنم.» (ص 2-3)
شاردن که ایام اقامتش در ایران مقارن با دوران پادشاهی شاه عباس دوم و شاه سلیمان صفوی بود و به دربار صفوی رفتوآمد داشت آگاهیهای سودمندی پیرامون تاریخ سیاسی صفویان به ما میدهد و میتواند در جرگهی یکی از منابع موثق و مطمئن روزگار صفوی قرار گیرد. او کم و بیش از برخی پادشاهان صفوی همچون شاه طهماسب، شاه عباس اول، شاه صفی، شاه عباس دوم و شاه سلیمان سخن به میان آورده است. برای لمس بهتر این مطلب، نمونهای از نوشتار او پیرامون سرگذشت سیاسی صفویان نقل شده است:
«صفی میرزا ارشد سه نفر پسران شاه عباس کبیر و ولیعهد او بوده ولی به مناسبت بدگمانی و کینهای که شاه عباس از او پیدا کرد او را کشت، اما به زودی پشیمان شد و تا دم واپسین این اندوه در دل او جای داشت، بدین لحاظ پسر صفیمیرزا را که نیز صفی نام داشت جانشین خود کرد و این خود همان شاه صفی اول است که به سلطنت رسیده و برای این که دو پسر دیگرش مزاحم نوهی او نشوند ایشان را کور کرد.» (ص 79)
«محله خواجو از دروازهی حسنآباد شروع میگردد. ابتدا به خرابههای قصر شاهحسن که عمارت پابرجایی در آن نیست میرسیم، سپس مدرسهی معموری به همین نام است که قبر شاهحسن در آنجاست و نیز مسجد و حمام و بیمارستان درویشان در اینجاست ... و نیز بازاری به همین نام در این محل میباشد.» (ص 132)
«این منار وسط میدانی است که اطراف آن دکانهایی ساختهاند که از سطح زمین سه پا ارتفاع دارد. دور منار بیست پا و ارتفاع آن شصت پاست. این منار را از آجر و آهک ساخته و از بالا تا پایین از کلهی شکار پوشیده شده است.» (ص 98)
«ایرانیان هم دارای اسم و هم دارای لقباند ... معانی لقبها عموماً تصورات و تخیلاتی است که یا آرزوی آن را داشته یا مدعی آنند ... از این جهت خوشبختتر از ما غربیان هستند که دارای اسماء و القابی هستیم که اکثر آنها بیمعنی است.» (ص 99)
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 01:49 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
0 نظر
ناصر خسرو کیست ؟
ناصرخسرو
حکیم ابومعین ناصرین خسروقبادیانی بلخی در سال ۳۹۴ هجری قمری در بلخ تولد یافت. از اوان جوانی به تحصیل علوم و تحقیق ادیان و مطالعهٔ اشعار شعرای ایران و عرب پرداخت. در دورهٔ جوانی به دربار غزنویان و سپس به دربار سلاجقه راه یافت. در سال ۴۳۷ هجری قمری خوابی دید و به قول خود از خواب چهل ساله بیدار شد، کارهای دیوانی را رها کرد و به سیر آفاق و انفس پرداخت. پس از پیوستن به فرقهٔ اسماعیلیه و تبلیغ عقاید آنان، امرای سلجوقی در صدد کشتن وی برآمدند، پس به ناچار به بدخشان گریخت و سرانجام در سال ۴۸۱ هجری قمری در یسکان وفات یافت. از آثار او می توان به سفرنامه، زادالمسافرین، وجه دین،خوان اخوان، دلیل المتحیرین، روشنایی نامه و دیوان اشعار اشاره کرد.
آثار او در گنجور:
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 01:45 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
1 نظر
هرودوت کیست ؟
هِرودوت
پدر تاریخ جهان
هِرودوت نخستین تاریخنگار یونانیزبان است که آثارش تا زمان ما باقیماندهاست. برخلاف نویسندگانی که در آغاز کتاب خویش به شرح زندگی خود میپردازند، هرودت در ابتدای کتاب خود به این جملهٔ ساده بسنده کرده است که «هدف هرودوت هالیکارناسی از ارائهٔ نتایح پژوهشهایش در اینجا آن است که گذر زمان، گرد فراموشی بر کارهای آدمیان و دستاوردهای بزرگ یونانیان و بربرها ننشاند و بهویژه علت درگیریهای این دو قوم روشن شود.» اطلاعات ما دربارهٔ زندگی او بسیار متأخر است که عمدتاً از دو مقالهٔ دانشنامهٔ بیزانسی سودا گرفته شدهاست. بر پایهٔ این منبع، هرودوت در هالیکارناس متولد شده بود و در سال ۴۴۴ پیش از میلاد به تروئی در جنوب ایتالیای امروزی مهاجرت کرد که احتمال داده میشود در همانجا نیز درگذشته باشد.
با آنکه هرودوت اکثر عمرش را در جهان یونانی گذرانده، ولی از آنجا که زادگاهش در نخستین سالهای زندگی وی تحت استیلای ایران بوده، با فرهنگ ایرانی نیز آشنا شد. گرچه با زبان فاتحان سرزمینش آشنا نبود ولی این فرصت برایش پیش آمد که از قوانین، مذهب و فرهنگ آنها آگاهی یابد. این آشنایی با فرهنگهای یونان و ایران، او را با قدر و منزلتشان آشنا ساخت و سبب شد که دربارهٔ دشمنان یونان، قضاوتی منصفانه داشته باشد.
هرودوت برای نوشتن کتابش از شیوهٔ تاریخنویسی روایی استفاده کرده است. به این معنا که از بین روایتهای مختلف، تنها روایتی را ذکر کرده که میپنداشته از دیگر روایتها صحیحتر است؛ منبع و سرچشمهٔ این روایتها نیز غالباً شنیدههای شفاهی او بودهاند. گرایشهای سیاسی و مذهبی هرودوت نیز در تاریخنگری و همچنین تاریخنگاری او دخالت داشتهاند؛ چنانکه گرایش او به پریکلس و آتن باعث شده بود تا وقایع مرتبط با آتن را به سود آتنیها ثبت کند و هرگاه مطلب یا گزارشی را دربارهٔ آنچه مورد پسند خود بود میشنید ولی به درستی آن باور نداشت، به تحلیل آن گزارش میپرداخت ولی این ریزبینی و تحلیل را در مواردی که احساسات مذهبی یا ملی او را جریحهدار نمیکند، نمیبینیم و هرجا که گزارشهای او با مصلحت آتنیها منافاتی نداشت، بیطرف بود ولی هرگاه منافع آتن در میان بود، هر گزارشی، ولو سخنهای بیهوده را میپذیرفت. از نظر مذهبی نیز به خدایان و الهههای یونانی اعتقاد داشت و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ میدانست.
پیشینهٔ خانوادگی و محیط زندگی هرودوت نیز در تاریخنگاری و تفکر تاریخی او مؤثر بوده است. عموی هرودوت، شاعر و سیاستپیشه بود؛ او در ۹ هزار بیت به شرح پهلوانیهای هراکلس پرداخته و در هفت هزار بیت حماسهٔ کوچ ایونیها را سروده بود که در کتاب هرودوت نیز بارها به این موضوعات پرداخته شده است.
تاریخ ارسال: جمعه 22 آبانماه سال 1394 ساعت 01:42 ب.ظ | نویسنده: سید ابوالقاسم آل داود
| چاپ مطلب
3 نظر