sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش
sutern rings

sutern rings

در جستجوی دانش

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

        

 

 

چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

 

 

بیاد لجظه های تنهایی  

 

زمانی که هیچ کس تو را بیاد نمی آوزذ .  

 

 

  چقدر عجیبه که تا وقتی مریض نشی کسی برات گل نمی آره   

 

               

چقدر عجیبه که تا وقتی گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه 

 

  

چقدر عجیبه که بی بهانه کسی هیچوقت برات هدیه نمی خره 

 

  

چقدر عجیبه که تا وقتی فریاد نکنی کسی به طرفت بر نمی گرده 

 

  

چقدر عجیبه که تا وقتی بچه نباشی کسی برات قصه نمی گه 

 

  

 

چقدر عجیبه که تا وقتی بزرگ نباشی کسی به قصه ات گوش نمی ده 

 

  

 

چقدر عجیبه که تا وقتی قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمیاد 

 

  

 

چقدر عجیبه که تا وقتی نمردی کسی تو رو نمی بخشه 

 


       
نظرات 5 + ارسال نظر
محمد حسینی سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام آقای آل داود
آقا چندماه بود که در حال نوشتن یک شعر درباره ی شما بودم حالا شعرمو برایتان مینویسم
حکایت میکنم از ال داود سراغ اصل مطلب میروم زود
از آنجاییکه او استاد من شد چه شانس آورده ام هم برده ام سود
معلم بر علوم هرکه او شد جهالت را سپس او گفت بدرود
ادب آموزد و فیزیک و شیمی به تنهایی زند هم تاروهم پود
ابولقاسم به عنوان زکاتش ز علمش بین ما تقسیم بنمود
چو درسم داده او را بنده گشتم امیرالمومنین اینگونه فرمود
چه خوشحالم که درسم میدهداو چو او رادارمش دارم چه کمبود؟
اگربردست اوصد بوسه خواهم قبولم میکند یا اینکه مردود؟
چو خورشیدی زداید ظلمتم را وگر دریا بود من میشوم رود
تمام زخم جهل اندر وجودم به یمنش رفته رفته یافت بهبود
خدا باشد پناه هرکه چون او حقیقت گفت و بر حق گام پیمود
ار آن مهرش بدان مهر شکسته نشد از او جدا یا اینکه مفقود
شود درهای خوبی باز رویش شود درهای غیر از خوب مسدود
ستایش کردم او را من به شعرم نباشم من محمد اوست محمود
اگر خوب است شعرم خوبی از اوست وگر بد شد بدی از آن من بود
دگر بار اسم و فامیلش بگویم ابوالقاسم نشانش آل
داود

قصیده سرای کوچک شما : محمدحسینی

از خواندن شعرت لذت بردم
با اجازه شما شعرتان را در وبلاگ قرار می دهم تا از هنر شما همه استفاده کنند
منتظر شعرهای بعدی شما میمانم البته با مفاهیم اجتماعی
ملک الشعرای دوم

محمدمهدی توکلیان پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://ensign.blogsky.com

خیلی جالب بود.

خوشحالم که دوست خوب مرکوری را دوباره ملاقات می کنم .
امید وارم حالت خوب باشه
حتما سخت مشغول خوندن امتحانات ترم هستی زیاد مزاحمت نمی شم .

محمد حسینی پنج‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:24 ب.ظ

آقا چند ماهی بود که در حال نوشتن یک شهر درباره ی شما بودم
حکایت می کنم ازآل داود . سراغ اصل مطلب می روم زود
ازآنجاییکه او استاد من شد . چه شانس آورده ام هم برده ام سود
معلم برعلوم هرکه اوشد . جهالت راسپس اوگفت بدرود
ادب آموزدوفیزیک وشیمی . به تنهایی زندهم تاروهم پود
ابوالقاسم به عنوان زکاتش . زعلمش بین ما تقسیم بنمود
چودرسم داده اورابنده گشتم . امیرالمومنین اینگونه فرمود
چه خوشحالم که درسم میدهداو . چواورادارمش دارم چه کمبود
اگربردست اوصدبوسه خواهم . قبولم میکندیااین که مردود
چوخورشیدی زدایدظلمتم را . وگردریا بودمن می شوم رود
تمام زخم جهل اندروجودم . به یمنش رفته رفته یافت بهبود
خدا باشد پناه هرکه چون او . حقیقت گفت و بر حق گام پیمود
از آن مهرش بدان مهری شکسته . نشد از او جدا یا اینکه مفقود
شود درهای خوبی باز رویش . شود درهای غیر از خوب مسدود
ستایش کردم او را من به شعرم . نباشم من محمد اوست محمود
اگر خوب است شعرم خوبی از اوست . وگر بد شد بدی از آن من بود
دگر بار اسم و فامیلش بگویم : . ابولقاسم نشانش آلداود

قصیده سرای کوچک شما:
محمد حسینی

آیسان رحیمی زاده دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ق.ظ

سلام آقای آل داود
از خواندن شعر لذت بردم

شما واقعا قابل تحسین هستید

متشکرم

حمیدرضا صفاری دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:53 ب.ظ

اقا ممنون از وبلاگ خوب شما که باعث شد وبلاگ توکلیان را پیدا بکنم و این رابطه ی کم را افزایش بدهم

ممنون از شما که در حفظ دوستی ها کوشا هستید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد