ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
ظاهرا محمد جواد محبت متوجه شده اند که دوران گفتن از نامرادی ها و بی وفایی ها
به سر آمده چرا که تا دلت بخواهد و به هر طرف نگاه کنیم انبوهی از آن ها را در اطرافمان
می بینیم و نیازی به تذکر نیست .
اما آن چه امروزه بازارش نایاب و کمیاب شده که مدت هاست تاریخ مصرفش هم گذشته و دیگر در دل هیچ کس تولید نمی شود همان گذشت و محبت و فدا کاری است .
دو کاج از همان شاعر دوکاج
در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند
روزی از روزهای پائیزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم کم کمک پا گرفت و سالم شد
میوه ی کاج ها فرو می ریخت دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد ده ما نام یافت کاجستان
شاعر: محمد جواد محبت، همان شاعر دوکاج
چـــه جـالبــــــ . . .
دو تا شعـر با پایـــان های متفـــاوت.
اولیـــن بار که اون یکی دو کاج رو خوندم اشــکمـ در اومــد
من هم از دومی بیش تر لذت بردم