ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
خورشید گرفتگی جرئی
باز هم خورشید گرفتگی
شکل های مختلف ماه در طی یک بار گردش به دور زمین
حلقه های زحل
تصاویری از یک ستاره ی دنباله دار
آزمایش های مربوط به آب و فشار مایعات |
غذا بیشترش آب است
از هوا آب درمی آید
آب وارد هوا می شود
شگفت انگیزی حجم آب
آزمایش خلوص آب
آب سخت چیست؟
در حل شدن چه پدیده ای رخ می دهد
جوهر نامریی
یک بلور بسازید
آزمایش فشار آب
آب به کدام طرف روانه می شود؟
آزمایش فشار و شکل و اندازه
آب سطح خودش را دنبال می کند
اندازه گیری آزمایش فشار آب
کیف آب گرم کتاب ها را بلند می کند
وزن اجسام در آب کمتر حس می شود
چه چیزی روی آب شناور می شود؟
یک جسم شناور هم وزن خودش آب را جابجا می کند
آزمایش شیطانک آبی
تخم مرغ شناور
آزمایش کشش سطحی
آزمایش قایق صابونی
نگهداری آب در داخل یک صافی
چند تا سکه پنج ریالی جا می گیرد؟
آزمایش ماشین فواره ساز
چرا آب نمی ریزد؟
آزمایش مارمولک جهنده
آزمایش جواهر غواص
یکی می شود یکی نمی شود
آزمایش دامن هاوایی
آیا هوا فضا را اشغال میکند
آیا می توانید بطری خالی را پر کنید؟
آیا هوا وزن دارد
کدامیک سنگین تر است؟ هوای گرم یا هوای سرد
در هوای گرم چه اتفاقی می افتد؟
آزمایش باد
هوا در تمام جهات فشار وارد می کند
آیا هوا می تواند آب را در بالا نگه دارد؟
آزمایش قوطی جادویی
نی چگونه کار می کند؟
پیاله های چسبیده به هم چگونه کار می کنند؟
آزمایش سیفون
هوا را چطور می توان فشرده و متراکم کرد؟
هوا میتواند چوب را پایین نگه دارد
هوا سقوط اجسام را آهسته می کند
شگفتی هایی در رابطه با فشار هوا
یک هلیکوپتر کاغذی بسازید
یک عطرافشان بسازید
یک فشار سنج بسازید
آزمایش چتر نجات
چرا هواپیما پرواز می کند؟
کاغذ بلند می شود
داخل نه خارج
آزمایش سکه جهنده
آزمایش بمب تخم مرغی
چگونه بادکنک درون بطری باد می شود؟
دانه ای که سپیدار بود
انه کوچک بود و کسی او را نمیدید. سالهای سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش میخواست به چشم بیاید، اما نمیدانست چگونه. گاهی سوار باد میشد و از جلوی چشمها میگذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها میانداخت و گاهی فریاد میزد و میگفت: "من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید ."
اما هیچکس جز پرندههایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشرههایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه میکردند، به او توجهی نمیکرد.
دانه خسته بود از این زندگی؛ از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود. یک روز رو به خدا کرد و گفت:
"نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمیآیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا میآفریدی." خدا گفت:
"اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آنچه فکر میکنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگشدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کردهای. راستی یادت باشد تا وقتی که میخواهی به چشم بیایی، دیده نمیشوی. خودت را از چشمها پنهان کن تا دیده شوی."
دانه کوچک معنی حرفهای خدا را خوب نفهمید، اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد.
سالها بعد دانه کوچک، سپیداری بلند و با شکوه بود که هیچکس نمیتوانست ندیدهاش بگیرد. سپیداری که به چشم همه میآمد.
هنرمند
بارش مغزی
این جمله را دوست خوبم معید برادران ارسال کرده است